از دیدگاه امام حسین (ع)کسی شایسته امامت مسلمین است که از نظر علم تقوا و اصل و نسب برتر باشد. در سفری که معاویه به مدینه داشت، دستور داد همه در مسجد حاضر شوند. عدّهای هم که هنوز به نفع یزید بیعت نکرده بودند، کنار منبر نشسته بودند. معاویه شروع کرد به بر شمردن فضایل! یزید و در پایان گفت همه جا همه بیعت کردهاند. تنها مدینه مانده است... امام حسین برخاست و فرمود: کسی را وانهادهای که از نظر پدر و مادر و صفاتِ شخصی از یزید بهتر است! معاویه گفت: گویا خودت را میگویی؟! حضرت فرمود: آری!(1)
در نقل دیگری آمده است که فرمود: به خدا قسم من به خلافت شایستهترم، پدرم بهتر از پدر اوست، جدّم برتر از جدّ اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اویم.(2)
گردن نهادن به حکم پیشوا ـ هر که میخواهد باشد ـ در منطق عاشورا و دین، درست نیست. هر زمامدار و امامی شایسته پیروی نیست. در فرهنگ قرآنی، «امام نار» و «امام نور» مطرح است(3) پیشوایان ستمگر و باطل، «ائمة نار»ند که هم خودشان دوزخیاند، و هم مردم را جهنّمی میسازند و «ائمة نور»، پیشوایان الهی، روشنان و روشنگراناند و پیروی از آنان نیز، گام زدن در مسیر هدایت است. عاشورائیان با این فرهنگ، بخوبی آشنا بودند. وقتی امام حسین (ع)در سرزمین نینوا فرود آمد، قاصدی از سوی ابن زیاد آمد و نامهای آورد. یکی از همراهان امام که او را شناخت نفرینش کرد و گفت چیست که آوردهای؟ پاسخ داد: اطاعت از امامم کرده و به بیعت خود وفا کردهام. همراه امام گفت: پیشوای تو از همان «ائمه نار» است که به آتش فرا میخوانند و چه بد امامی است.(4)
پیام عاشورا این است که در جامعة اسلامی، حاکمیت و ولایت، حق شایستهترین افراد است که تعهّد ایمانی بالایی داشته باشند برای اجرای قرآن و فرمان خدا و هدایت جامعه به سوی اسلام ناب بکوشند و شیوة حکومتیشان بر مبنای عدل و قسط و محترم شمردن مال و جان و نوامیس مسلمانان باشد. جز به این صورت، حقّ این منصب الهی و حقوق مردم ادا نخواهد شد و با زمامداری ناصالحان، جامعه رو به سقوط و تباهی و دین خدا رو به نابودی خواهد رفت. امام هرگز تن به چنین حکومتی نمیدهد. آن حضرت، ضمن برشمردن رسواییهای یزید، و ردّ صلاحیّت او برای خلافت، نسبت به بیعت با او فرمود:
«... لا وَ اللهِ إلا یکونُ ذلِکَ اَبَداً».(5) نه به خدا قسم، این هرگز شدنی نیست.
در راستای همین هدایت و نجاتبخشی که از شؤون امامت بحق است، سیدالشهدا به مبارزهای دست میزند که به شهادت ختم میشود و همین، زمینة جهلزدایی و بیدارگری مردم میشود، در زیارت امام حسین (ع)میخوانیم:
«فَاَعَذَر فِی الدَّعوةِ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیک لِیَسُتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الضَّلالَةِ وَ الْجَهالَةِ وَ العَمی وَ الّشکِّ وَ الْأرتیابِ اِلی بابِ الْهدای وَ الرَّشادِ.»(6)
(خدایا...) او در دعوت خویش، راه عذر را بر مخالفان بست، در راه تو خون خویش را نثار کرد، تا بندگانت را از گمراهی و جهالت و کوری و دودلی و شک بیرون آورد و نجات بخشد و به هدایت و رشادت رهنمون گردد.
عمل امام، نشاندهنده بینش صحیح اسلام نسبت به رهبری و خلافت است. امام حسین (ع)، حتی اگر هیچ یار و دعوتکنندهای و بیعتکنندهای هم نداشت، باز با حکومت یزید کنار نمیآمد، چرا که مشروعیّت نداشت. خود وی تصریح فرمود:
«وَ اللهِ لَو لَم یکُنْ فِی الدُّنْیا مَلْجَأٌ و لا مأوی لَما بایَعْتُ یزیدَ بنَ معاویَةِ»(7)
به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاه و مأوایی نباشد، باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد.ادامه مطلب...
امامان شیعه، از جمله اباعبدالله الحسین (ع)چند برنامة محوری داشتند:
1. تبیین جایگاه امامت و ویژگیهای امام.
2. تبیین عدم صلاحیت دیگران برای تصدّی این منصب.
3. بیان شایستگی و احقّیت خود بر امامتِ مسلمین.
امام حسین (ع)در هر سه مورد، سخنان بلندی دارد که به گوشهای از آنها اشاره میشود.
شرایط امام
امام حسین (ع)پس از دریافت نامههای گروهها و چهرههای بارزی از بزرگان شیعه در کوفه که او را دعوت به آمدن به کوفه میکردند تا در سایة امامت او به قیام علیه یزید بپردازند، نامهای به آنان نوشت و توسط دو پیک فرستاد و ضمن آن به اعزام مسلم بن عقیل اشاره نمود و در پایان نامه افزود:
«فَلَمَعْمری مَا الاِمامُ اِلاَّ الُحاکِمُ بِالْکِتابِ، اَلْقائِمُ بِالْقِسطِ، اَلدّائِنُ بِدینِ الْحَقِّ، اَلْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ»(1)
به جانم سوگند، امام، جز آنکه به کتاب خدا حکومت و داوری کند و قیام به قسط و و عدل نماید و به دین حق گردن بنهد و خود را واقف راه خدا کرده باشد، نیست.
این بیان، نشاندهندة ویژگیهای امام راستین از دیدگاه اوست. چنین پیشوایی، تجلی دین خداست و معرفت او ضروری و اطاعتش حتمی است و اعتقاد و شناخت نسبت به چنین امامی جزء توحید است. در کلامی از آن حضرت، در پاسخ کسی که میپرسد «خداشناسی» چیست؟ میفرماید: اینکه اهل هر دوره و زمانی، پیشوایی را که اطاعتِ او بر آنان واجب است، بشناسند.(2)
شیخ صدوق در ذیل این حدیث میافزاید: مقصود آن حضرت این است که مردم دوره باید بدانند که خداوند، هرگز در هیچ دورهای آنان را بدون امام معصوم وا نمیگذارد و اگر کسی خدایی را بپرستد که برای مردم «حجّت» اقامه و تعیین نکرده است، در واقع غیر خدا را پرستیده است.
پس شناختِ امام مفترض الطّاعه و سپردن زمام اختیار به ولایت و هدایت او، شرط صحّتِ خداپرستی و زمینة خداشناسی کامل است. در یکی از زیارتهای آن حضرت آمده است:
«خدایا! گواهی میدهم که اینجا قبر حبیب و برگزیدة توست، آنکه به کرامت تو نائل آمده است، آنکه با شهادت به او عزت و شرافت بخشیدهای و میراث پیامبران را به او عطا کردهای و او را «حجّت» بربندگان خود قرار دادهای».(3)
**********
1:ارشاد،ج 2، ص 35
2:علل الشرایع،ج1،ص 9
3:تهذیب الاحکام،ج 6،ص 59
لینک های مرتبط: