بنام خدا
آسیب شناسی محور «تاریخی»
1- سطح مشروعیت علمی:
وجود عامل اساسی چون «نظام اختیارات انسانی»، بر روند حرکت تکاملی جوامع، در قالب سه جریان «الحاد، التقاط و اسلام» و پی ریزی و تشکیل تمدن های کفرآلود و استمرار آنها در دوره های زمانی باعث گردید که اصل «مشروعیت عملی تمدن الهی» در انظار شهروندان جوامع با نوعی ابهام و تردید همراه باشد. عدم وجود مشروعیت عملی لازم برای پی ریزی یک تمدن الهی، انگیزه قوی و کارآمد را برای حرکت همه جانبه در این مسیر با چالش جدی روبرو ساخته است. بهترین شاهد بر این مدعا را می توان در نظرات علمی دانشمندان اسلامی ، در خصوص تأسیس حکومت اسلامی جستجو نمود. وجود اختلافات علمی و فقهی که در این مسئله وجود داشته و دارد موجب پیدایش تردید جدی در مشروعیت اقدام برای تشکیل یک حکومت مقتدر و همه جانبة اسلامی گردیده است. بنابراین مشروعیت تمدن سازی الهی در طول تاریخ نه تنها از طرف ملحدان بلکه از طرف دینداران جاهل و متنسک نیز زیر سؤال رفته است.
2- سطح معقولیت علمی
ملحدان و منافقان،در دوران الحاد و التقاط علاوه بر مقابله با اصل مشروعیت عملی کلام وحی، از پایگاه «منطق» و عقلانیت نیز با اولیاء الهی به درگیری پرداختند تا از این طریق، «معقولیت» تمدن الهی را با تردید مواجه سازند.این رویارویی، در دوران حاکمیت کفر و الحاد بگونه ای خاص رخ نمایاند و در زمان التقاط (خصوصاً از زمان امامت هشتمین پیشوای معصوم شیعیان که با ورود اندیشه فلسفی و منطق مغرب زمین به حوزة معارف اسلامی به قصد مقابله با افکار ناب برخاسته از وحی همزمان بود ) نیز به گونه ای متفاوت ظاهر گردید . در حقیقت با این هجوم به حوزه اندیشه ناب الهی , مفاهیم محوری همچون « عدالت » ,« کرامت » , « ایثار » و . . . در حوزه رفتار اجتماعی مسلمانان به گونه ای متفاوت با آنچه مکتب اهل بیت (ع) بر آن اصرا ر داشت ؛ مطرح شد و عملاً مانعی دیگر را در اقامه تمدن اسلامی رقم زد . اصولاً عقلانیت , واسطه جریان یافتن انگیزه های الهی در رفتار های اجتماعی است و پی ریزی پایه عقلانیت غیر الهی , رویش بنیان عقلانیت خود بنیاد و الحادی را در پی دارد . چون مفروض آن است که شق دیگری جز « حق و باطل » در عرصه عینیت وجود ندارد . نتیجه ان سد که تمدنهای باطل با پرچمهای رنگارنگ , یکی پس از دیگری عرض اندام کنند و حتی یک تمدن الهی به صورت مستمر و گسترده نتواند با پرچم توحید , اعلان موجودیت نماید .
3- سطح مقبولیت اجتماعی
با وجود تسلط رقیب , بر دو ابزار موثر ( در دو حوزه انگیزه و اندیشه ) یعنی مشروعیت و معقولیت تمدن مادی , زمینه لازم برای خریدن آرای مردم و تبدیل ارزشها و ضد ارزشها به حاشیه راندن دین در مدیریت اجتماعی و در یک کلام , ایجاد مانع برای « مقبولیت اجتماعی » تمدن الهی فراهم گردید و عملاً یک خلأ اشکار میان حوزه دین و حوزه تدبیر مدن ( که امروزه از آن به عنوان سیاست نام برده می شود ) پدید آمد . در واقع سکولاریسم , نه به عنوان مکتب نواندیشان رنسانس بلکه روش علمی سلف نا صالح ایشان بود که توانست پس از قرون متمادی و در قالب اصطلاحات نو پسند , به زبان روز ترجمه شود .
این سه مانع در محور تاریخی , در طول تاریخ از سوی دشمنان نظام توحیدی و اسلامی بر تمدن الهی تحمیل گردید و آنها توانستند علیرغم تلاش خالصانه رسولان الهی و یاران ایشان , بر بخش عمده ای از انگیزش اجتماعی , ابزار عقلانی و آرای مردم تسلط پیدا کنند . گرچه تلاشهای مستمر اولیاء تاریخی ( که همان رسولان برحق خداوند هستند ) توانست چهره الحاد را به چهره التقاط و نفاق تغییر دهد و فصل نوینی را در تاریخ بشری رقم زند اما کماکان توسعه اهواء , وجه غالب بر تمدنهای بشری بود و جز برهه هایی منقطع و غیر مستمر که انبیاء و اولیاء الهی توانستند تشکیل حکومت دهند بیشترین زمان حاکمیت , در دست اولیاء کفر و نفاق بوده است . این مهم نیز در دوران ظهور اسلام , از طریق اختلاف بین خلفاء و حاکمان اسلامی , وارد کردن آرای اندیشمندان مادی در حوزه معارف دین یو امر مکتب سازی و بالاخره خریدن آرای مردم محقق شد .
اصولاً بحث از محور تاریخی، از این رو اهمیت دارد که می تواند زوایای تاریک تاریخ بشر را روشن نموده و دایرة کاوش را به قبل از ظهور تمدن و تکنولوژی بکشاند. از همین جاست که بحث «فلسف تاریخ » در سه دوره الحاد، التقاط و اسلام (به عنوان کامل ترین دین توحیدی) ضرورتی مضاعف پیدا کرده و به سؤالاتی از این قبیل پاسخ می دهد :
- چرا تمدن های انسانی شکل گرفت؟
- کیفیت تمدن سازی توسط انسان در بستر تاریخی چیست؟
- انسان، از چه ابزارهایی در این جهت بهره جسته است؟
- علل عقب افتادگی برخی از ملل نسبت به ملل دیگر در بعد تمدن سازی و تولید تکنولوژی چیست و از چه بسترهای تاریخی ناشی می شود؟ و.......
4- تمدن موجود مادی، حلقه ای از سلسله تکامل تاریخی جوامع
بخش اصلی حرکت تاریخی بشر، خارج از اختیار انسانهاست. درحقیقیت سیر و غایت این روند، از سوی خالق هستی که حاکم بلامنازع بر روند تاریخی نیز هست رقم می خورد. به دیگر بیان، ارادة مطلق حضرت حق بر این روند حاکم است و هیچ یک از انسانها حتی معصومان (ع) نیز نمی توانند در این جهت گیری تکاملی، تصرفی داشته باشند. اما وجود یک ارادة حاکم، هیچ گاه به معنای نفی اختیار انسانی نیست. چرا که انسانها قادرند در این روند از پیش تعیین شده آنچنان که خود می خواهند حرکت کرده و با اتخاذ یکی از دو گزینة حق یا باطل، به توسعه یا تضییق این جریان تاریخی مبادرت ورزند.
البته هیچ پدیده ای را نمی توان شر مطلق نامید. حتی وجود ابلیس نیز از آن رو که مایة فتنه و آزمایش انسانهاست؛ حکایت از وجود یک ارادة منطقی و هدفمند بر روند تکامل تاریخ دارد که در نهایت به کمال روحی و فکری انسانها منجر خواهد شد.لذا وجود تمدن های متلون بشری که غالباً از صبغة مادی نیز برخوردار بوده و عمدتاً به ستیز با مظاهر الهی پرداخته اند، حلقه های سلسله تکامل اجتماعی قلمداد می شوند که باید در روند متوالی «الحاد و التقاط و توحید» یکی پس از دیگری به ایفای نقش بپردازند تا انسان بتواند با وجدان کردن ضرورت حاکمیت ارزشهای توحیدی ، به این جمع بندی نهایی (البته همراه با اختیار و خودآگاهی) نائل شود؛ که اصولاً راه سعادت و معیشت، تنها براساس آموزه های دینی قابل دستیابی خواهد بود و آنچه از قلب مریض و فکر علیل انسانهای غیر موحد ناشی می شود جزء طرحاتی شعرگونه برای گذران بزم زیّ حیوانی نمی باشد. این سنت تاریخ است که به هر فرد و جامعه ای اجازه می دهد برخلاف جریان این رودخانة روان ؛ به سوی دریایی بیکران و ابدی، عمری را به تقلا بگذراند. طبیعی است چنین جریانات مخالفی ( هر چند به شتاب حرکت تمدن مادی موجود اضافه کنند ) نمی توانند مسیر اصلی این جریان مواج و فیاض را متوقف و یا حتی منحرف نمایند . این مشکل بسیاری از ما انسانهاست که می خواهیم صحت و سقم یک جریان ریشه دار و وسیع ( همچون تمدن مادی موجود ) را در یک ظرف زمانی کوتاه و به اندازه عمر یک انسان ارزیابی کنیم و هویت آنرا بدون پسینه و پیشینه آن , مورد تحلیل قرار دهیم . لذا غالباً در تحلیل دچار این خطا می شویم که فلان تمدن توانسته از قرن اخیر تا کنون دوام بیاورند ! قطعاً اگر با عینک تاریخ ( آن هم با دیدی خردگرا بر اساس آموزه های توحیدی ) به چنین جریانات مخالفی نگاه کنیم خواهیم دید که عمر تاریخی آنها در این روند هزار ساله , از آفرینش آدم ابوالبشر ( ع ) جز یک لمحه بیشتر نیست . اصولاً خصلت باطل در تمامی مظاهر کفر و شرک ونفاق چنان است که مرتباً پوست می اندازد و به تعبیر زیبای قرآن , عمر آنها به اندازه حیات حباب هایی است که بر آب زلال و حیات بخش نمودار می شود .
البته سر انجام این روند تاریخی نیز با پیروزی قاطع توحید و حاکمیت بلا منازع ارزشهای الهی همراه خواهد بود . در عین حال می توان معنای این ادعا را بیشتر دریافت که نقش یک تمدن توحیدی در ایجاد قرب الهی در سطح جامعه تا چه اندازه موثر است. متاسفانه چون خامعه بشری هیچ گاه شاهد برپایی یک تمدن الهی به صورت مستمر نبوده و همواره تصرفات انسانی از طریق تکنولوژی ودر بستر تمدنهای مادی با توسعه اهواء همراهی داشته ؛ لذا عملاً درکی از طعم شیرین این موهبت الهی در قالب تقرب , کام جوامع را شیرشن نکرده است . اگر چنین بود ؛ باید در تمدن مادی موجود که شکل پیچیده تری از بکار گیری ابزار برای تصرفات عینی بشر فراهم آمده است بیش از گذشته , شاهد حاکمیت تعبد و بندگی بر روابط فردی و اجتماعی باشد . حال آنکه واقعیات کنونی , درست خلاف این وضعیت را نشان می دهد. به تعبیر بهتر هیچ کس نمی تواند باور کند که خروجی و محصل چنین تکنولوژی و تمدن مادی , توسعه قرب الهی باشد . همین واقعیت تلخ و واقعیات مشابه در طول تاریخ بشری است که اندیشمندان جامعه اسلامی را برای پی ریزی یک تمدن توحیدی , با هدف توسعه خداپرستی , همراه با طراحی تکنولوژی هماهنگ با آن فرا می خواند .
5- هماهنگی میان دو فلسفة تاریخ و جامعه شناسی
آنچه گذشت مربوط به سه نوع مانع در محور تاریخی بود که باعث تأخیر در اقامة تمدن اسلامی شده است .مسماً از زوایای دیگری نیز می توان به این معضل و علل اساسی آن نگاه کرد. ولی طرح بحث از زاویة تاریخی عمدتاً ناظر به حوزه تأثیرگذاری روند«تاریخ» بر تکامل جوامع می باشد. به این معنا که نمی توان این حوزه را از حوزة اجتماع تفکیک کرد و آنها را به صورت دو محور مستقل، مورد ارزیابی انتزاعی قرار داد. بنابراین باید از «جامعه» به عنوان زیر مجموعه متأثر از روند تکامل تاریخی و در قالب یک فلسفه جامعه شناسی، از«تاریخ» به عنوان یک جریان حاکم بر روند تکامل اجتماعی و در قالب یک فلسفة تاریخی سخن گفت تا بتوان به این نتیجه رسید که آیا این تمدن و آن تکنولوژی موجود عمدتاً در مسیر خواست و تعالیم انبیاء الهی (ع) بوده یا در مسیر توسعة خواسته های انسانی قرار داشته است؟
پس جایگاه تاریخ به عنوان یک متغیر اصلی که دارای خروجی ها و محصولات خاصی است؛ تحت عنوان« فلسفة تاریخ» مورد دقت قرار می گیرد و نظامات اجتماعی و فضای حاکم برآنها نیز به عنوان زیرمجموعة تاریخ بررسی می شود. این بررسی ها باید براساس یک مبنا ارزیابی شود؛ وگرنه نگرش تاریخی با تحلیل جامعه شناختی، مؤید یکدیگر نخواهد بود.این همان مشکلی است که امروزه بر فضای تحلیل بسیاری از اندیشمندان مسلمان سایه افکنده است . شاید اکثر آنها نیز ندانند که ریشه این معضل را می توان در عدم همخوانی مبنای مطالعه تاریخ و مبنای جامعه شناختی ایشان جستجو کرد.