99 خاطرات یک دلِ سوخته - شیعه مذهب برتر Shia is super relegion
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انسان، به دین دوستش است . پس هریک از شمابنگرد که با چه کسی دوستی می کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

بنام خدا

سلام دوستان

از وقتی خبر را توسّط یکی از دوستانم   شنیدم باورم نمی شد ،در حقیقت قبول خبر کمی برایم سخت ودشوار بود ،ولی به خبرگزاری رسا نیوز مراجعه کردم دیگه برایم یقین حاصل شد که باید داغ هجرا ن مردی از تبار فقه وفقاهت را بپذیرم وازآن زمان دیگر هر لحظه انتظار می کشیدم  تا زمان تشییع جنازه را اعلام کنند و زمانی که زمان ،اعلام شد منتظر فرا رسیدن آن بودم تا زودتر  آن لحظه برسد و به تشییع جنازه آن بزرگ مرد بروم .

صبح که از خانه بیرون زدم هر قدمی که بر میداشتم با افتخار تمام بود وافتخار بجهت شرکت در تشییع پیکر مردی که  از استوانه های حوزه وجهان تشیّع بود امّا همینکه به مسجد امام حسن عسگری (ع) میرسم ، می بینم   جمعیّتی بسیار عظیم درون مسجد و خیابانهای اطراف آن را محاصره کردند از پیرمرد و پیرزن 70-80 ساله گرفته تا بچه های خردسال شیرخواره در بغل مادران خود آمده بودند تا کسی را بدرقه کنند که زندگی خود  را در تبلیغ دین خرج کرد  هنگام تشییع جنازه فرا میرسد تابوت از درون مسجد به حرکت درآمده و به بیرون انتقال می یابد

 زن ومرد  پیرو جوان شیر خواره و میانسال، همه و همه  در هوای سرد پاییزی آمدند عدّه ای  از آذربایجان شرقی وغربی ،گروهی از تهران و اصفهان و....

آنچه که در این لحظات انسان را فرا میگیرد  اشک چشمان است که صورت انسان را شستشو میدهد

هر کسی یک نگاهی به جعبه چوبی ای که بالای دست مردم در حرکت است ، میکند امّا نگاه هرکس دارای یک معنای خاصّی است یکی نگاه از رو ی حسرت،حسرت از دادن چنین مردی و استفاده نکردن کافی از چنین شخصیّتی ، یکی نگاه از روی حسادت ،البته حسادت به مقام والا وبالای کسی که در داخل آن چعبه چوبی ولی مقدّس به آرامی آرمیده است ، یکی نگاه از روی یتیمی ،یتیمی از دست دادن پدر از جهت معنویت وعلم، یکی نگاه از روی دلتنگی ، دلتنگی از حضور در کلاس درس فقه واصول او در مسجد اعظم .

همه به دنبال تابوت میروند ،کسی با کسی حرف نمیزند،چشمها در میان اشک غرق میشوند وبا ناله آه را سودا میکنند ،همه روزه سکوت وغم گرفتند ،هرکس  در خودش فرو رفته ،حتی علماء را میبینی که بی اختیار اشک میریزند ،   

امّا آنچه در  میان ذهن من را به خود واداشته این بود که وحدت وهمدلی وبرادری احساس غرور میکرد وخیلی جالب خودنمایی میکرد همه از هر قوم وتباری شرکت کرده بودند فارس و  ترک وکرد ولر وبلوچ و....                     

ای کاش آنهایی که از اختلاف بین اقوام ایرانی حرف میزنند امروز بودند و با چشم خود می دیدند که برای این مردم تنها چیزی که ارزش دارد ایمان شخص است نه وابستگی قومی وملّی او ،

 همه وهمه آمده بودند تا با این مرد الهی خداحافظی کنند در میان ناخودآگاه ذهن من رفت به ایّام شهادت بی بی دوعالم حضرت فاطمه زهرا(س) که میدیدم ایشان با آن کهولت سنّ چنان با پای برهنه دنبال دسته عزاداری حرکت میکرد که جوانهارا  به خجالت وا میداشت و دیگر باید ایّام شهادت آن اوّل مظلومه عالم را تنها با ذکر خاطرات این  عاشق و دلسوخته اهل بیت  سپری کنیم

در آخر سخنم این حدیث مولی علی(ع) رامیاورم که فرمودند::‍‍«اذا مات المؤمن الفقیه ثلم فى الاسلام ثلمة لا یسدها شىء» هنگامی که یک فقیه مؤمنی از دنیا می رود رخنه ای در اسلام ایجاد می گردد که هیچ چیزی نمی تواند آن را پر کند

و در آخر سخنانم گوشه ای از شکوه تشییع جنازه آن بزرگمرد  را برای شما عزیزان به نمایش می گذارم

 

لطفا با نظرات کار گشای خودتان بنده  سرافراز فرمایید

 




  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 85/9/1 ::: ساعت 11:50 صبح ::: ردپای دوستان: ردپا