بنام خدا
سلام دوستان
خونبارترین و خشن ترین اسطوره صهیونیستم، "اسطوره یوشع" است. "یوشع" در تورات و در فرهنگ صهیونیستم سیاسی خدای جنگ و خونریزی است. کسی که پس از فتح،هیچ جنبده ایی را در شهر مفتوح باقی نمی گذارد. این نوعی "سرهم بندی تاریخی" و " ابزارسازی از داستان های کتاب مقدس" به نفع توجیه خونین ترین اقدامات غرب است." یوشع( جانشین موسی) به هنگام فتح کنعان به گونه ایی مستمر و منظم، سیاست پاکسازی قومی را که خدای ارتش ها فرمان داده بود، دنبال کرد"(10) یهودیان در کتاب اعداد این وحشی گری ها و پاکسازی های قومی را به موسی نیزنسبت می دهند. در رد این اسطوره می توان گفت:" تورات (اسفارپنج گانه، پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه) و کتاب های تاریخی یک سرهم بندی مکتوب از سنت های شفاهی است که به دست وقایع نگاران قرن نهم
صورت گرفته است و نیز به دست کاتبان سلیمان که دل مشغولی اصلی اشان این بوده است که فتوحات داود و امپراتوری او را با گنده سازی آنها، مشروعیت بخشند و حال آنکه، از سوی دیگر، نه آثار باستان شناختی و نه مدارکی به جز داستان های کتاب مقدس، هیچ امکانی برای بررسی تاریخی این فتوحات فراهم نمی آورند.(11) این اسطوره گرچه برخاسته از افسانه و تخیل یهودیان اعصار گذشته است ولی در اذهان یهودیانی که با صهیونیستم اسرائیل گره خورده اند، تاثیر شگرفی بر جای گذاشته است به طوریکه بزرگترین دژخیمان و جنایتکاران صهیونیست خود را رهرو یوشع می دانند و می خوانند. " این پاکسازی قومی که در دولت اسرائیل کنونی به صورت مستمر و منظم در آمده ( و برگرفته از اسطوره یوشع است) از اصل خلوص قومی ناشی می گردد، همان که آمیزش خون یهودی را با خون ناپاک تمامی دیگران مانع می شود... این اختلاط ستیزی و این امتناع از دیگری ، بعد نژادی را پشت سر می گذارد ، چنانچه خون دیگری از طریق ازدواج مختلط را رد کنند، مذهبش، فرهنگش یا، بودنش را نیز رد می نمایند. (12) این پس زمینه کشتار صبرا و شتیلا، و یا قتل عام دیریاسین را توسط بگین سبب می شود . " در10 نوامبر 1975 سازمان ملل متحد در اجلاس همگانی ارزیابی کرده است که صهیونیسم شکلی از نژاد پرستی و تبعیض نژادی است"(13) و از یاد نبرده ایم که مجمع جهانی ضد آپارتاید در آفریقای جنوبی به اتفاق آراء ، صهیونیسم را مترادف با نژاد پرستی دانست و این قطعنامه توسط آمریکا و تو شد. بر خلاف آنچه در افکار عمومی شکل گرفته است که صهیونیستم را زاده فاشیسم می دانند، شدت عمل نازی ها در نژاد پرستی و ممانعت از اختلاط یهودی- آلمانی از منشأ یهودی نوشیده و بارور شده است.
آنچه آمد اسطوره های تاریخی دولت صهیونیستم اسرائیل است ولی تنها سلاح تبلیغات آنها نیست . در قرن بیستم صهیونیستها توانستند از آب گل آلود جنگ جهانی اول و دوم آرمان نامشروع و دزدانه خود را از آب بگیرند . فیلم های بسیاری در مظلومیت ملت یهود در خلال جنگ جهانی دوم ساخته شد وبر پرده های سینماهای تمام دنیا به نمایش درآمد. بسیاری ازاین فیلم ها که در خدمت هدف کذب صهیونیستها بود، با سرمایه های هنگفتی که از سوی سرمایه داران بزرگ یهودی پرداخت می شد، ساخته شده و توسط مجامع هنری مزدور جوایز بسیاری هم دریافت داشتند. این جوایز همه به دلایل سیاسی به این فیلم ها اهدا شد. فیلمی که در تابلوی تبلیغات خود چند جایزه اسکار را داشته باشد، سیل تماشاگران را به سالن های سینما سرازیر می کند. و همراه با آن احساس همدردی با ملت یهود و دل سوزاندن بر مصائب این ملت محروم را !!؟ اما حقیقت خلاف آن چیزی است که در طی سالیان متمادی گفته شد" گروه صهیونیستی آلمانی... از 1933 تا 1941 به یک سیاست مصالحه و حتی همکاری با هیتلر روی آورد. مقامات نازی در همان زمان که یهودیان را مورد آزار و سرکوب قرار می دادند، با رهبران صهیونیستی آلمانی به گفتگو می پرداختند... اتهام همدستی با مقامات هیتلری شامل حال اکثریت وسیع یهودیان نمی شود، ... اما این اتهام در مورد آن اقلیت شدیداً سازمان یافته از رهبران صهیونیستی صدق می کند که تنها دل مشغولی اشان ایجاد یک دولت یهودی قدرتمند بود... پس از جنگ اینان از جمله مناخیم بگین و اسحاق شامیر به صورت رهبران درجه اول در دولت اسرائیل در آمدند. (14)
یعنی آنانکه بیشترین اشک را در قتل عام یهودیان توسط نازی ها ( که البته این خود جای بررسی دارد) ریختند ، خود، بیشترین کمک را به این کشتار کردند. " رهبران صهیونیستی در دوره فاشیسم هیتلری... رفتار دو پهلویی را از خود بروز دادند. که از خرابکاری در نبرد ضد فاشیستی تا اقدام به همکاری را در بر می گرفت. هدف اساسی صهیونیست ها نه نجات زندگی یهودیان که ایجاد یک دولت یهودی در فلسطین بود.(15)
روژه گارودی در کتاب خود دروغ بزرگ صهیونیست ها را آشکار می سازد و بیان می دارد که رهبران صهیونیست در زمان جنگ دوم جهانی تنها یهودیان متمول و سرمایه دار را که به کار تشکیل دولت یهود می آمدند از مناطق جنگی در اروپا به فلسطین منتقل کرده اند. هدف اساسی آنان تشکیل یک دولت بود که نجات یهودیان پوشش خوبی برای آن محسوب می شد.
" فقط میلیونرها( که سرمایه هایشان امکان توسعه استعمار صهیونیستی در فلسطین را فراهم می کرد) قادر به مهاجرت بودند. طبق هدف های صهیونیسم، نجات سرمایه های یهودی از آلمان نازی اهمیت بیشتری داشت تا نجات جان یهودیان بی نوا، ناتوان از کار یا جنگ، که می توانستند باری بر دوش آن باشند."(16)
صهیونیست ها برای متقاعد کردن یهودیان خاورمیانه( که به زندگی مسالمت آمیز با مسلمانان دست یافته بودند) به مهاجرت به فلسطین از هیچ جنایتی فروگذار نکردند. آنان عملیات تروریستی را در مناطق یهودی نشین کشورهای عربی ترتیب داده تا به آن ها بباورانند که در خطر هستند.
دروغ دیگری که جنگ جهانی دوم فرصت تبدیل آن به اسطوره را برای صهیونیستها فراهم ساخت. اسطوره " قربان بزرگ" است . صهیونیست ها برای همراه کردن افکار عمومی جهان و ارائه تصویر مظلوم و زجر کشیده از ملت یهود، در همه جا بیان کردند که در خلال جنگ جهانی دوم و در کوره های آدم سوزی هیتلر( که از اساس دروغ است) 6 میلیون یهودی به قتل رسیده اند. این دروغ سوژه بسیاری از فیلم های ضد نازی در اروپا شد و فیلم های بسیاری با همین موضوع و با سرمایه صهیونیست ها ساخته و به افکار عمومی دنیا تحمیل شد.
صهیونیست ها از یک قانون کلی تبعیت کردند: هر حرفی را هر چند دروغ، تکرار کن تا همگان باور کنند. ولی " اگر اکنون به جدیدترین پژوهشها و به قابل اطمینان ترین آمارها رجوع نمائیم... به این جمع بندی کلی( می رسیم) چرا که امروزه روز، اینان بر سر رقم قربانیان که میان دست کم 000/950 و دست بالا 2/1 میلیون نوسان می کند توافق دارند."(17)
صهیونیست ها با اسطوره های " وعده" و "قربان بزرگ " افکار عمومی دنیا را برانگیخته و ضربه نهایی را وارد ساختند:
" اسطوره یک سرزمین بدون مردم برای یک مردم بدون سرزمین".
گلدا مایر در ژوئن 1969 بیان می کند" خلق فلسطین وجود ندارد... این طور نیست که ما آمده باشیم که آنها را پشت در بگذاریم و زمین هایشان را از آنان بگیریم، ایشان وجود ندارند." رهبران صهیونیست به همین راحتی موجودیت یک ملت را انکار می کنند، یک ملت چند میلیونی را نادیده می گیرند. آنان گستاخانه بیان می کنند" که در این کشور جا برای دو قوم موجود نیست." و " برای اینکه بباورانند که پیش از اسرائیل، فلسطین یک بیابان بود، صدها روستا را با خانه هایشان، با حریم هایشان، با گورستان ها و گورهایشان از دم تیغ بولدوزر گذراندند. "(18)
این یعنی نفی بلد کردن یک ملت، کاری که حتی در تاریخ باستان ، آنگاه که انسان پایبند هیچ قانون و مقرراتی نبود هم بی سابقه است. " نتیجه کلی بدین قرار است: پس از اینکه یک میلیون و نیم فلسطینی به بیرون رانده شدند، زمین یهودی... که در 1947، 5/6% بود امروزه بیش از 93% فلسطین را نمایندگی می کند."(19)
با این تبلیغات، صهیونیست ها به هدف خود رسیدند، تصاحب فلسطین با کمترین اعتراض ممکنه! جهانیان دروغ های صهیونیست ها را باور کردند و به همین دلیل است که بر کشتار بی رحمانه و روزانه فلسطینیان به دست صهیونیست ها چشم بسته و زبان در کام کشیده اند . و ملت فلسطین را که از اساس نفی شده، انکار شده اند تنها و یکه در میدان جنگی نابرابر رها کرده اند . جنگ میان سنگ و گلوله. در این میان باید به همت فلسطینیان مسلمانی که بیش از نیم قرن است که در زیر چادر زندگی می کنند آفرین گفت . اینان وجدان های مردم جهان را به قضاوت فرا می خوانند، آنان با زندگی در چادر و ادامه آوارگی اسطوره سرزمین بدون مردم را در هم می شکنند . درمان این درد را در کجا باید جست، این زخم که بر پیکره انسانیت وارد آمده است چه وقت خواهد بود.
بیائید آرزو کنیم که " سجیل" های "ابابیل" فلسطینی بر دژخیمان صهیونیست ها کارگر افتد و پیروزی را برای آنان به ارمغان آورد."(20)
پی نوشتها:
10- همان، ص 59.
11- همان، ص 58.
12- همان، صص 6 و 65.
13- همان، ص 70.
14- همان، ص 73.
15- همان، ص 75.
16- همان، ص 81.
17- همان، ص 176.
18- همان، ص 200.
19- همان، ص 200.
20- اشاره به سوره فیل آیات: 3 و 4
بر گرفته از تبیان