صلاحیت خود و نفی صلاحیت دیگران
رهبر نهضت عاشورا، در جاهای مختلف، با بیان جایگاه والای اهلبیت پیامبر و برشمردن فضایل شخصی خود و برخورداریاش از ملاکهای امامت، همچنین با ذکر نقاط ضعف و اشکالهای اساسی و غیر قابل اغماض در امویان بویژه یزید بن معاویه، ذهنیّت جامعة اسلامی را به سمت و سوی «امام صالح» سوق میدهد. نمونههای این هشدار و تبیین فراوان است که به تعدادی از آنها اشاره میشود:
امام حسین (ع)در مسیر راه کوفه، پس از برخورد با سپاه حرّ، در خطابهای که پس از برگزاری نماز جماعت، خطاب به آنان ایراد نمود، فرمود:
«ای مردم! اگر تقوای خدا پیشه کنید و حق را برای صاحبانش بشناسید، خدا از شما بیشتر راضی خواهد بود. ما دودمان پیامبریم و به عهده داری این امر (حکومت) و ولایت بر شما، از دیگرانی که بناحق مدّعی آنند و در میان شما به ستم و تجاوز حکومت میکنند، سزوارتریم».(1)
در نامهای که پس از برخورد با سپاه حرّ به بزرگان کوفه مینویسد، پس از بر شمردنِ اینکه این جماعت (زمامداران اموی) پیرو شیطانند و حدود الهی را تعطیل کرده و فساد را آشکار ساخته و حلال را حرام و حرام الهی را حلال کرده و بیتالمال را برای خود برداشتهاند، میفرماید: «وَ اَنّی اَحَقُّ بِهذَا الاَمْرِ لِقرابَتی مِنْ رَسُولِ الله...»(2) و خود را به خاطر نزدیکتر بودنش به پیامبر، برای حکومت بر مسلمین شایستهتر میبیند.
وقتی که آن حضرت در مدینه بود، خبر مرگ معاویه رسید و ولید به دستور یزید، میخواست از آن حضرت بیعت بگیرد، حضرت فرمود: ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمتیم، خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است. ولی یزید، مردی تبهکار و شرابخوار و آدمکش است و فسق علنی میکند، کسی مانند من با کسی همچو او بیعت نمیکند، ولی ما و شما صبح کنیم و منتظر باشیم و نگاه کنیم که کدامیک از ما به بیعت و خلافت سزاوارتریم؟! «نَنتظر و تَنْتَظِرُون اَیُّنا بِالْخِلافةِ وَ الْبَیْعةَ».(3)
این دیدگاه را امام حسین (ع)، از سالها قبل نسبت به یزید داشته است. معاویه در ایّام حیات خود وقتی برای ولایت عهدی یزید، تلاش میکرد و میکوشید تا نظر موافق بزرگان و شخصیتها را جلب کند، در مدینه دیداری با ابن عباس و امام حسین (ع)داشت و میخواست از آنان بیعت بگیرد. امام حسین (ع)از گستاخی او انتقاد کرد و فرمود:
اینکه به کمال رسیدن و سیاست و تدبیر یزید را نسبت به امت پیامبر یادی کنی میخواهی مردم را به توهّم اندازی، گویا چهرهای پنهان و ناشناخته را توصیف میکنی یا اطلاع خاصی داری! یزید، خودش گواه رأی اوست، او برای همان کارهایی که مشغول است مثل بازی با سگها، کبوتربازی، نوازندگی و عیاشی، بهتر است، بیش از این بار ستم بر دوش مکش.(4)
در نامهای خطاب به معاویه دربارة همین موضوع و خلافکاریهای او مینویسد:
«بدان که خداوند، هرگز فراموش نمیکند که تو تنها به گمان، انسانها را میکشی و به تهمت، دستگیر میکنی و نوجوان شرابخوار و سگبازی را به امامت مردم میگماری، با این کار، خودت و دینت را هلاک و تباه میسازی و مردم را ضایع میکنی.(5)
در همین نامه مینویسد:
ای معاویه! برایم نوشتهای که مردم را به فتنه نیندازم، من فتنهای بالاتر از زمامداری تو بر مردم نمیشناسم و اگر اهل مبارزه باشم، جهاد با تو را برترین کار میدانم و اگر با تو نجنگیدهام از خدا آمرزش میخواهم.
این دیدگاه امام را در مورد خلافت و زمامداری ناصالحان بیان میکند. در نقل دیگری آمده است که امام به معاویه نامه نوشت و از اموری انتقاد کرد از جمله اینکه:
جوانی را به ولایت امر مردم تعیین کردهای که شراب میخورد و با سگ بازی میکند، به امانت خود خیانت کرده و مردم را تباه ساختهای، چگونه یک شرابخوار را به تولیت امور امّت محمد (ص)میگماری، در حالی که شرابخوار، امین بر یک درهم نیست، چگونه نسبت به امّت امین باشد...؟!(6 )ادامه مطلب...
امامان شیعه، از جمله اباعبدالله الحسین (ع)چند برنامة محوری داشتند:
1. تبیین جایگاه امامت و ویژگیهای امام.
2. تبیین عدم صلاحیت دیگران برای تصدّی این منصب.
3. بیان شایستگی و احقّیت خود بر امامتِ مسلمین.
امام حسین (ع)در هر سه مورد، سخنان بلندی دارد که به گوشهای از آنها اشاره میشود.
شرایط امام
امام حسین (ع)پس از دریافت نامههای گروهها و چهرههای بارزی از بزرگان شیعه در کوفه که او را دعوت به آمدن به کوفه میکردند تا در سایة امامت او به قیام علیه یزید بپردازند، نامهای به آنان نوشت و توسط دو پیک فرستاد و ضمن آن به اعزام مسلم بن عقیل اشاره نمود و در پایان نامه افزود:
«فَلَمَعْمری مَا الاِمامُ اِلاَّ الُحاکِمُ بِالْکِتابِ، اَلْقائِمُ بِالْقِسطِ، اَلدّائِنُ بِدینِ الْحَقِّ، اَلْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ»(1)
به جانم سوگند، امام، جز آنکه به کتاب خدا حکومت و داوری کند و قیام به قسط و و عدل نماید و به دین حق گردن بنهد و خود را واقف راه خدا کرده باشد، نیست.
این بیان، نشاندهندة ویژگیهای امام راستین از دیدگاه اوست. چنین پیشوایی، تجلی دین خداست و معرفت او ضروری و اطاعتش حتمی است و اعتقاد و شناخت نسبت به چنین امامی جزء توحید است. در کلامی از آن حضرت، در پاسخ کسی که میپرسد «خداشناسی» چیست؟ میفرماید: اینکه اهل هر دوره و زمانی، پیشوایی را که اطاعتِ او بر آنان واجب است، بشناسند.(2)
شیخ صدوق در ذیل این حدیث میافزاید: مقصود آن حضرت این است که مردم دوره باید بدانند که خداوند، هرگز در هیچ دورهای آنان را بدون امام معصوم وا نمیگذارد و اگر کسی خدایی را بپرستد که برای مردم «حجّت» اقامه و تعیین نکرده است، در واقع غیر خدا را پرستیده است.
پس شناختِ امام مفترض الطّاعه و سپردن زمام اختیار به ولایت و هدایت او، شرط صحّتِ خداپرستی و زمینة خداشناسی کامل است. در یکی از زیارتهای آن حضرت آمده است:
«خدایا! گواهی میدهم که اینجا قبر حبیب و برگزیدة توست، آنکه به کرامت تو نائل آمده است، آنکه با شهادت به او عزت و شرافت بخشیدهای و میراث پیامبران را به او عطا کردهای و او را «حجّت» بربندگان خود قرار دادهای».(3)
**********
1:ارشاد،ج 2، ص 35
2:علل الشرایع،ج1،ص 9
3:تهذیب الاحکام،ج 6،ص 59
لینک های مرتبط:
در فرهنگ اسلام، امامت منصبی الهی است که پس از نبوّت برای تبیین مکتب و حفظ دستاوردهای نهضت اسلامی و اجرای حدود و احکام خدا در جامعه از مسیر رهبری و ولایت، پیشبینی شده است.
فلسفة سیاسی اسلام برای مدیریت جامعه بر مبنای دین، در قالب و شکل «امامت» تجلّی میکند. از این رو، از شاخصههای امامت نیز، همچون نبوت، علاوه بر صلاحیتهای علمی و تقوایی، «جعل الهی» و «نصب» است.
اهلبیت پیامبر اکرم (ص)به لحاظِ صلاحیتهای بیشتر و نزدیکی بیشتر به سرچشمة دین، شایستهتر از دیگران برای تصدّی زمامداری مسلمیناند. آنچه که در غدیر خم اتفاق افتاد، تأکیدی مجدّد برای چندمین بار بود که رسالتِ پیشوایی امت پس از رسول خدا (ص)، بر عهدة امام برتر و شایستهترین فرد پس از آن حضرت، یعنی امیرالمؤمنین علی (ع)است.
هرچند که عدّهای ریاست طلب و زورمدار با راهاندازی غوغای سقیفه، مسیر امامت مسلمین را در بستری دیگر انداختند و امّت را از امامتِ علی (ع)محروم کردند، ولی این حق، از آنِ آن حضرت بود و خود او پیش از رسیدن به خلافت و پس از آن در درگیری و مناقشاتی که با خلفا و معاویه داشت و پس از شهادتش، امامان دیگر شیعه، پیوسته بر این حقِ راستین تأکید کردهاند و آن را حق مسلّم خویش دانستهاند و دیگران را غاصب این منصب دانستهاند.
قیام عاشورا، جلوهای از این حق خواهی و باطلستیزی در ارتباط با این والاترین رکن جامعة اسلامی بود. گرچه امام مجتبی (ع)بنا به مصالح و شرایطی با معاویه قرارداد صلح امضا کرد، امام حسین (ع)نیز تا وقتی معاویه زنده بود، به عهدنامة برادر شهیدش وفادار ماند، امّا این خاندان پیوسته نسبت به امامت مسلمین و منصب خلافت، مدعی بودهاند و پیوسته میکوشیدند در حدّ توان و امکان، با بیدارسازی مردم و تهیّة مقدمات و زمینهچینیهای لازم، این عنصر مهم و رکن اساسی اسلام را جامه عمل بپوشانند.
عرفه از اعیاد بزرگ و عظیم دین به شمار آمده هر چند که اسماء عید نامیده نشده است. در چنین روزی خالق ازلی بندگانش را رسما به عبودیت خویش سفارش نموده و استجابت دعای بندگانش را با احسان و رحمت اش تضمین نموده، پس معلوم است عرفه روز خاصی به شمار می آید .جالب این که در این روز ابلیس معلون را از هر وقت دیگر خار و حقیر تر و پست و رانده شده و خشم ناک ترین اوقات اش گفته شده است.ازحضرت سید الساجدین (ع) وارد شده است که در این روز رحمت و فضل خدا به بچه های درون رحم مادران نیز رسیده و آنها نیز سعید می گردند.اگر ما گنه کاران(خودم) التماسی را که به خلق خدا می کنیم در این روز به خداوند بی نیاز نمائیم و یا بعبارتی بهتر در جهت اعتلای معنوی و یا حداقل در جهت رسیدن به آمال و آرزوهای شرعی مان در این روز بهتر از روز های دیگر وقت گدائی و سائلی از در گاه خداوند می باشد.
روز عرفه را خداوند متعال بهانه ای قرار داده تا رحمت خویش را بر بندگان اش سرازیر کند و گنه کاران را بیامرزد، لذا می توان گفت این روز از روزهای خاصی به شمار می آید و روایت شده که در لیالی دهه اول ذیحجه بالاخص در شب دهم که منتهی می شود به عید قربان ابواب آسمان ها گشوده می شود و فرصتی بسیار مناسب برای اجابت شدن دعا ها و ذکر ها و غیره انسان مومن می باشد. حضرت امیرالمومنین (ع) فرموده اند: با تن آسائی علم بدست نمی آید
حدیث فوق بنوعی در این جا هم مصداق پیدا می کند . اگر کسی چشم طمع به رحمت و آمرزش گناهان و خطاهای خود و الطاف بی پایان خالق کائنات دارد این شب و این روز را از دست ندهد تا بدین وسیله با انجام اعمال مذکور مشمول الطاف الهی گردد.به مصداق این سخن که اگر کسی در بزند صاحب خانه او را جواب دهد، عمل نماید، مطمئنا مورد اجابت درگاه احدیت قرار خواهد گرفت.
سلام بر گل زیباى مجتبوى در بوستان حُسن نبوى، سبط اکبر، الگوى کمال و آینه جمال، که میلادش در نیمه رمضان، رویِش گلى در بوستان ماه خدا بود.
سلام بر مجتباى آل محمد، فرزند برومند على و زهرا (س)، که گوهر دریاى فضیلت بود.
سلام بر آن «آینه حُسن ازلى»، که تولد فرخندهاش در آستانه «شبهاى قدر»، برکتى مضاعف بر سفره افطار و سحر روزهداران است.
درخندههاى صبحدم نیمه ماه مبارک، یک میلاد نهفته بود، که دامن دامن زیبایى و حُسن به بشریت ارزانى داشت و همه ما را بر سفره احسانش مهمانِ کرامت او ساخت، تا از مائده معنویتى خدایى بهرهمند شویم.
فاطمه(س)، دریاى پیوسته به رسالت بود و على (ع) مسندنشینِ امامت. وقتى این دو دریا به هم پیوست، غوّاص آفرینش از تلاقى این دو دریا، «گوهر حُسن» به چنگ آورد. لؤلؤ سبز این دو دریا، «حسن بن على» بود.
سلام بر او، که کرامت و جود، آینهدار فضایل اوست. دلهاى شیعیان، با نسیم روحنواز نام زیبایش، صفا مىگیرد و یاد او همچون عطر بهشتى مشام جانها را مىنوازد.
امروز هم، پس از گذشت هزار و چهارصد سال، شادى و شعفى را که با تولدش در خانه على و فاطمه(س) پدید آمد، مىتوان حس کرد.
فاطمه(س)،دریاى پیوسته به رسالت بود و على علیهالسلام مسندنشینِ امامت. وقتى این دو دریا به هم پیوست، غوّاص آفرینش از تلاقى این دو دریا، «گوهر حُسن» به چنگ آورد.
لؤلؤ سبز این دو دریا، «حسن بن على» بود.
این مولود، شش سال از لبخندها و نوازشهاى پیامبر خدا (ص) و آغوش معطّر او بهرهمند شد و عطر بهشت در سایه نامش قرار و آرام یافت.
عصاره هستى و میوه باغ کمال و گل دامان زهراى عزیز بود.
امام صابر و عابد و کریمى بود که عاشقانه به عبادت مىایستاد و پیوسته لبهایش که غنچه جمال آفرین بود، به ذکر محبوب مترنّم بود. با یاد مرگ، به خوف و گریه مىافتاد و هنگام نماز، رنگ از چهرهاش مىپرید.
«سرور جوانان بهشت» بود و لقب «مجتبى»، تابلوى زیبایى است که برگزیدگى و کمال او را مىنمایاند و فضایل او را در چشم انداز نگاه مردم قرار مىدهد.
آن گونه که مهمانان ماه خدا، بر سفره رحمت الهى متنعّم مىشوند، شیعیان نیز در مهمانخانه همیشه گشوده آن پیشواى سخاوت، از معنویت و پارسایى و بزرگوارى او بهره مىبرند.
او، همدرد محرومان، همراه ضعیفان، همنواى فرشتگان و هم آواى کرّوبیان بود.
امام صابر و عابد و کریمى بود که عاشقانه به عبادت مىایستاد و پیوسته لبهایش که غنچه جمال آفرین بود، به ذکر محبوب مترنّم بود. با یاد مرگ، به خوف و گریه مىافتاد و هنگام نماز، رنگ از چهرهاش مىپرید.
شوق دیدار خانه خدا، بیست و پنج بار او را پیاده به حرم خدا کشاند.
اینک... ماییم و مائده کرامت آن «کریم اهلبیت»، که پیوسته گسترده است و خوشه چینان معنویت و ایثار را مهمان فضایل خویش ساخته است.
وجودش وقف خدا بود و هستىاش در خدمت بندگان خدا.
«کریم اهلبیت» بود و شعاع کرمش دور و نزدیک و آشنا و غریب و خویش و بیگانه را فرا مىگرفت.
اگر ببالیم که او امام ماست، بجاست و اگر فخر کنیم که مقتداى ماست، رواست. سلام بر آن حجّت حق و مِشکات هدایت الهى!
امام و اسوهاى که بوى بهشت در سخن و سکوتش پیچیده بود و صلح او زمینه ساز قیام «عاشورا» گشت و قهرمانى میدانِ «صبر و پایدارى» به نام او سکه خورد.
امام مظلومى که شرایط، حتى براى شهادتى خونین و تحوّل آفرین و رسوا ساز برایش فراهم نبود. براى مصلحت اسلام و مسلمین، جام تلخ صلح را سرکشید و در این راه، زخم زبانهایى از نزدیکترین یارانش هم شنید.
سلام بر صبر خدایىاش، که ما را الهام بخش صبورى در راه حق است.
سلام بر صلح حماسىاش، که ما را آموزگار عمل به تکلیف و تبعیّت از وظیفه است.
سلام بر بقیع غریبش، که رواق مظلومیت اهلبیت و شیعه است.
سلام بر آن مسموم شهید، بر آن مظلومیّت مجسّم و تجسّم مظلومیّت.
اینک... ماییم و مائده کرامت آن «کریم اهلبیت»، که پیوسته گسترده است و خوشه چینان معنویت و ایثار را مهمان فضایل خویش ساخته است.
استاد جواد محدّثی
بهائیان معتقدند:که این آیه دلالت بر خاتمیت پیامبر ندارد، چون واژه خاتم به معنی انگشتری نیز آمده است و شاید در این آیه نیز همین معنی (انگشتری) منظور باشد. پاسخ این است که خاتم به معنای وسیله ختم کردن و پایان دادن است.(2) و انگشتری هم از این جهت خاتم نامیده شده که بوسیله آن، نامه و مانند آن را ختم و مهر می کرده اند. در عصر نزول اسلام، مهر افراد، نگین انگشتر آنان بوده که با آن نامه ها را مهر می کردند به نشانه اینکه پیام به پایان رسیده است. با توجه به این نکته، مفاد آیه فوق این است که با آمدن پیامبر اسلام، طومار نبوت و پیامبری مهر پایان خورده و پرونده نبوت بسته شده است.
هرچند که این آیه برای اثبات این مطلب کافی است ولی دلایل خاتمیت پیامبر اسلام منحصر به آن نمی باشد. چه اینکه هم آیات دیگری در قرآن مجید به این معنی اشاره می کند و هم روایات فراوانی در این باره وارد شده است.
از جمله در سوره انعام آمده است: «این قرآن بر من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می رسد انذار کنیم.»(3) وسعت مفهوم تعبیر (تمام کسانی که این سخن به آنها می رسد) رسالت جهانی قرآن و پیامبر اسلام را از یکسو و مساله خاتمیت را از سوی دیگر روشن می سازد. ادامه مطلب...
زینب نواده رسول الله (ص) است، مشعلی که راه را برای مبارزان راه ایمان ، روشن نمود.
زینب دختر علی (ع) است، بانویی قهرمان که آتش قیام برعلیه باطل را برافروخت.
و زینب (ع) خواهر حسین است، قهرمانی که در حرکتی جاودان به گستره تاریخ اسوه شد.
زینب (س) در گذر زمان و در آشوب حوادث رشد کرد و به نام عقیله بنی هاشم شناخته شد، زیرا او بانوی بزرگوار قومش و عزیز خانواده اش بود.
زینب (س) درخانه عبدالله فرزندانی را تربیت نمود که در واقعه عاشورا شجاعت و شهامتی وصف ناشدنی از خود نشان دادند.
او در سال 60 هجری قمری همراه کاروان برادر عازم کوفه شد اما.....
زینب کاروان سالار کاروان حسین شد و کاروان را ازکوفه تا شام و از شام تا مدینه رهبری کرد.
اخگر فروزان نهضت خاموش نشد ، شعله قیام تداوم یافت و حماسه عاشورا زنده ماند زیرا زینب (س) مردم را بر ضد دودمان اموی و یارانش برانگیخت و حقیقت نهضت حسینی را آشکار کرد ، مدینه یکپارچه به شور و شوریدگی دگرگون شد . این اوضاع پر تلاطم، والی اموی را در بن بست نهاد و ناچار به یزید نامه ای نوشت که :" وجود زینب (س) درمیان مردم باعث برانگیختن آنها شده است . زیرا او زنی سخنور و خردمند است . او وکسانش آهنگ قیام جهت انتقام خون حسین (ع) دارند. نظرت را برای ما بازگو کن. "
آری ! 4 سال از آن واقعه نگذشته بود که در برابر امویان شورش ها برخاست وبنیان یزید و مروان و ... را از جا بر کند و به جیره خواران هشدار تباهی داد.
فریاد زینب (س) در گوش ها طنین داشت که : " ای یزید هر چه خواهی به حیله ونیرنگ بپرداز و تلاش کن . سوگند به خدا نمی توانی یاد ما را از خاطره ها محوکنی ، وحی ما را نمی توانی بکشی و ننگ و عار خود را نمی توانی پاک نمایی ..... منتظر باش روزی را که منادی ندا دهد : لعنت بر ستمگران... . "
او با فریادش دستگاه پر قدرت اموی را ویران کرد . واین فریاد او در هر زمان و هر مکان طنین می اندازد که : ( سوگند به خدا، یاد ما را محو نتوانی کرد و وحی مارا نتوانی کشت ، و مقصود ما را درک نتوانی کرد.)
یاد زینب (ع) و خاندان او در گذرگاه تاریخ همچون مشعلی فروزان فراروی آزادگان و مؤمنان است. این همان وعده است که خدا فرمود: " وَ یأبی اللهُ الّا اَنْ یُتِمَ نورِه وَ لوْکَرِهَ الکافِرون."