حضرت على(ع) مى فرمایند : «خداى رحمت کند کسى را که بفهمد از کجا آمده ، براى چه چیز آمده و به کجا خواهد رفت .» قرآن هدف زندگى کردن را رسیدن به حد اعلاى کمال و قرب الهى مى داند . براى روشن تر شدن مسأله به چند مطلب زیر دقت نمایید :
1ـ اصل آفرینش ، جودِ بر بندگان است ; نه سود براى آفریدگار . (ابراهیم /8 ; حج/64)
2ـ انسان از نظر مقام و ارزش ، مسجود ملائکه و نماینده خدا بر روى زمین است . (بقره/171 و24)
3ـ جهان ، حکیمانه و به حق و هدفدار خلق شده است : «خلق السموت و الأرض بالحقّ »(تغابن/3) خداوند آسمان ها و زمین را به حق خلق کرده است » . «و ما خلقنا السّمآء و الأرض و ما بینهما بـطلا » (ص ، 27) ما آسمان و زمین و آن چه را بین آن دو است ، باطل نیافریدیم » . هدفدار بودن کل جهان ، با آفرینش انسان هماهنگى دارد : «خلق السّموت و الأرض بالحقّ و صوّرکم فأحسن صورکم » (تغابن / 3) خداوند زمین و آسمان را آفرید و شما را تصویر کرد ، تصویرى زیبا و دلپذیر .»
4ـ آزادى اراده براى انسان ، اساس آفرینش او است و دعوت خداوند و انبیاء و اولیاء ، فقط براى نشان دادن راه است : «إنّ علینا للهدى » (لیل / 12) البته بر ما است راه نشان دادن .» ; «إنّا هدینـه السّبیل إمّا شاکرا و إمّا کفورا » (انسان / 3) البته ما به او راه را نشان دادیم چه شاکر باشد چه کفر نعمت کند .»
قرآن براى زندگى انسان اهدافى را بیان فرموده است ; این اهداف به دو گونه تقسیم مى شوند : الف : اهداف تبعى و فرعى ب : اهداف اصلى . اهداف تبعى عبارتند از :
1 . آزمایش و امتحان : «الذّى خلق الموت و الحیوة لیبلوکم ... » (ملک / 2) آن که آفرید مرگ و زندگى را تا بیازماید شما را در اطاعت و بندگى .»
2 . شناخت خدا : «.. .لتعلموا أنّ اللّه على کلّ شىء قدیر » (طلاق / 12) .. . تا بدانید که خدا بر هر چیزى قادر است .»
3 . مورد رحمت پروردگار قرار گرفتن : «.. . إلاّ مَن رّحم ربّک و لذلک خلقهم ... » (هود/119)مگر آن کس را که پروردگار تو به او رحم کرد .و توفیق داد او را به لطف خودو خدا براى همین رحم نمودن ، ایشان را خلق کرد .»
4 . پرستش خدا : «و ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ لیعبدون » (ذاریات / 56) ما جن و انس را خلق نکردیم مگر این که بندگى خدا کنند .»
هدف اصلى عبارت است از : رسیدن به حد اعلاى کمال و در نهایت نیل به قرب خداوند که همان کمال مطلق است .
قرآن مى فرماید : «و إلیه المصیر » (تغابن/3) و به سوى او در حرکتند .» حرکت انسان با اختیار خود (خلاف سایر موجودات که حرکت جبرى و غریزى دارند) از پایین ترین مراحل هستى آغاز و به سوى بى نهایت که وجود بى پایان حق و قرب خدا است پیش مى رود .
هر کدام از اهداف تبعى به هدف اصلى ختم مى گردد که به آن «غایة الغایات » مى گویند . اگر از دانش آموزى بپرسیم براى چه درس مى خوانى ؟ درس مى خوانى تا به دانشگاه بروى ؟ تا دکتر و مهندس شوى ؟ تا بتوانى فعالیت هاى مثبت و درآمد خوبى داشته باشى ؟ مى گوید : براى این که زندگى آبرومند و مرفهى داشته باشم . امّا اگر پس از پاسخ او دوباره از او بپرسیم ، چرا مى خواهى زندگى آبرومند و مرفهى داشته باشى ؟ لحن سخنش عوض شده ، همان پاسخ آخر را تکرار خواهد کرد . در زندگى معنوى نیز ، بعد از تکامل و قرب پروردگار ، هدفِ دیگرى نیست . بنابراین ، انسان زندگى مى کند تا با مدد دین ، انبیا و ائمه اطهار(ع) عقل و فطرت خود را در مسیر حق قرار دهد و به کمال انسانى برسد ; چرا که انسان کامل همان بنده راستین خدا است . انسان زندگى مى کند تا خدا گونه شود .
اذا زلزلت الارض زلزالها
موضوع زلزله یکی از مباحث جنجالی است که در تمام عصرها و بین همه انسانها مورد نظر دانشمندان و صاحبنظران قرار داشته و اندیشههای خاص و عام را به خود مشغول کرده است.
برخی از اندیشمندان مذهبی عقیده دارند که زلزله گذشته از سنت طبیعی، بلای آسمانی محسوب میشود که گاهی برای تنبیه فاسقان و امتحان آینده گان و بیداری غافلان ایجاد میشود، تمامی پدیده های جهان هستی , براثر دلیلی به وقوع می پیوندند. برهمین اساس , علوم تجربی با مطالعه پیرامون علت پدیده ها , سعی در شناخت و پیش بینی آنها دارد. در همین زمینه نیز مطالعات زمین شناسی , علت بروز « پدیده زلزله » را فعل و انفعالات درونی زمین می دانند که با ایجاد حرکت در صفحات پوسته زمین , موجب ایجاد لرزش در سطح زمین می گردد. به این ترتیب , قوانینی طبیعی پیدا می شوند که می توانند وقوع پدیده های مختلف را توجیه کنند. طبق یکی از این قوانین , در منطقه ای که گسل قرار دارد , همیشه امکان بروز زلزله وجود دارد و به این شکل , زلزله امری طبیعی خواهد بود.
از سوی دیگر , دراسلام , مکررا به پدیده هایی چون زلزله , طوفان و سیل , صاعقه و... اشاره شده است که در نتیجه نافرمانی مردم از احکام دین خداوند و در نتیجه غضب و انتقام الهی بوده است . برای مثال حوادثی که بر اقوام پیامبران خدا (ص ) مانند قوم نوح (ع ) , قوم صالح (ع ) , قوم هود(ع ) , قوم لوط (ع ) , قوم موسی (ع ) و...نازل گشته است و در قرآن نیز صریحا به آنها اشاره شده است . برای نمونه , در آیه او را تکذیب کردند , ]چون [64 سوره اعراف می خوانیم : « پس اوو کسانی را که با وی در کشتی بودند را نجات بخشیدیم و آنان را که آیات ما را تکذیب کردند غرق نمودیم ... » و در آیه 78 همین سوره می خوانیم : « پس زلزله ای برآنان آغاز گردید تا آنکه همه در خانه خود از پای درآمدند . » و نیز در آیه 84 همین سوره , خداوند درباره قوم لوط می فرماید : « و بر آن سنگ ریزه فرو فرستادیم , بنگر که عاقبت کار بدکاران چیست . » این آیات و بسیاری از آیات دیگر قرآن کریم , بیانگر سرگذشت اقوامی است که با تکذیب آیات خداوند و روی آوردن به گناه , به غضب الهی گرفتار شده و نابود گشتند.
ولی نباید از این نکته مهم غافل شویم که:
تمام پدیده ها و اشیاء , همگی تحت قدرت و اراده مطلق خداوند هستند , و هیچ پدیده ای خارج از اراده خداوند نیست ; همچنانکه در آیه 57 سوره مبارکه اعراف می فرماید : « و او خدائیست که بادها را بر بشارت رحمت خویش در پیش می فرستد تا چون ابرهای سنگین را مرده است ]از بی آبی [بردارند ما آنها را به شهر و دیاری که برانیم و بدان سبب , باران فرو فرستیم تاهرگونه ثمر و حاصل از آن برآریم ; هم اینگونه مردگان را هم از خاک برانگیزیم باشد که متذکر گردید. »
یک موضوع دیگر:
اولا: همه پدیده ها , ناشی از اراده مطلق خداوند هستند;
ثانیا: اراده خداوند می تواند توسط اسباب طبیعی صورت گیرد , و اینکه یک پدیده طبیعی می تواند هم دلیل مادی داشته باشد و هم دلیل یا دلایل غیرمادی .
به این ترتیب , می توان گفت وقوع حوادثی مثل سیل , زلزله و... هر چند حوادثی طبیعی و با علل و قوانین طبیعی هستند , اما تحت اراده مطلق خداوند بوده و می توانند حاصل عذاب خداوند باشند . همانگونه که خداوند در آیات « 96 تا98 » سوره مبارکه اعراف می فرماید : « و چنانچه مردم شهر و دیار همه ایمان آورده و پرهیزکار می شدند همانا ما درهای برکات آسمانها آیات و[و زمین را بر روی آنها می گشودیم , ولیکن چون تکذیب کردند , ما هم آنها را به کیفر کردار]پیغمبران ما را که به اعمال زشت [زشتشان رساندیم . و آیا اهل شهر و دیار از آن ایمنند که شبانگاه که در خوابند عذاب ما آنها را]مشغولند فرا گیرد; و آیا اهل شهر و دیار از آن ایمنند که به روز که سرگرم بازیچه دنیا هستند , عذاب ما آنان را فرا رسد »
بنام خدا
سلام دوستان
چند روز قبل با یکی از دوستان بزرگوار توی تاکسی نشسته بودیم که یکی تماس گرفته بود وخبر داده بود که فلانی از دنیا رفته است . خیلی ناراحت شده بودم و سریع با یکی از دوستان دیگر تماس گرفتم واز ایشون سوال کرده بودم،ایشون هم خبر نداشت.خیلی تعجب کرده بودم آخه چطور ممکنه یکی از دنیا بره و بهترین دوستانش بی اطلاع باشند.اما آنچه که تعجب بنده را بیشتر کرده بود این بود که وقتی با منزلشون نیز تماس گرفتیم وازحال این مرحوم سوال کردیم جواب داد :رفته کلاس درس.تا اینکه متوجه شدیم یکی از رفقا به قصد شوخی با این بیچاره رفته چند تا آگهی ترحیم چاپ کرده و همراه با عکس ایشون زده به در و دیوار ..
وقتی با خود مرحوم تماس گرفتم خیلی ناراحت بود از اون دوست خودش وشوخی بی مورد اون ،اما می گفت از صبح که موضوع را فهمیدم یک چیزی تمام ذهن مرا بخود مشغول کرده است :اینکه اگر موضوع حقیقت داشت و من نیز الان در آن دنیا بودم وضعیت من چگونه بود؟اصلا چقدر آمادگی پذیرش مرگ را داشتم؟
وهمین شوخی بی مورد تلنگری شد برای این دوست مرحوم ما تا در باره مرگ وواقعیت های قبل از مرگ وبعد از آن تحقیق کند .
امّا براستی آیا اگر همین حالا حضرت عزرائیل به سراغ ما بیاید چقدر توان استقبال از او را داریم ؟خوشحا ل میشویم یا غمگین ؟اصلا تا بحال در باره این موضوع فکر کردیم؟که چگونه باید از این دنیا خدا حافظی کنیم؟
آماده باش بودن انسان در مقابل مرگ، یکی از مهمترین آموزههای ادیان الهی است و در واقع مهیّا شدن برای سفر آخرت و جهانی دیگر است و همین، یکی از اهداف قرآن کریم، در تذکر فراوان به مسئله "معاد" و جهان آخرت میباشد ،که در روایات اهل بیت: از آن به "استعداد للموت" تعبیر شده است.
و چند نکته مهم در این رابطه:
1. تفسیر صحیحی از مرگ داشتن:
این که مرگ را فنا و نابودی نپنداریم، بلکه آن را دریچهای به عالم بقاء و زندگی جاویدان بدانیم یعنی مرگ یک تولّدی دیگر است که انسان از طریق آن، از محیط محدود زندگی این جهان به عالمی بسیار گستردهتر پا میگذارد; این که اگر انسانیت انسان به "روح" اوست این روح همواره زنده است و مرگ چیزی جز جدائی جسم ازروح نیست.
2. یادآوری مرگ:
بدون شک ذکر و یادآوری مرگ، انسان را برای آن روز و پس از آن آماده ساخته و روح و جان انسان را از غفلت زدگی دور می کند; قرآن میفرماید: آنها فقط ظاهری از زندگی دنیا را میدانند، و از آخرت (و پایان کار) غافلند! "به همین جهت در روایات ائمه:، ترغیب به یاد کردن فراوان از مرگ، آمده است. رسول اکرمفرمودهاند: "مرگ را فراوان یاد کن، یاد هرچیز دیگری را از ذهن تو میبرد.(1)
3. کوچک شمردن دنیا:
در مقابل جهان آخرت و این که دنیا را محل گذر بسوی جهان دیگری دانستن.
خداوند میفرماید: "وَ مَا هَـَذِهِ الْحَیَوَةُ الدُّنْیَآ إِلآ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الاْ ?َخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُون(2); این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی وبازی نیست; و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر میدانستند." و در آیهای دیگر میفرماید: "ولی شما زندگی دنیا را مقدم میدارید، در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است." (3)
4. برداشتن توشه "تقوا":
که مهمترین امر در آماده سازی انسان برای مرگ است; خداوند میفرماید: "وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی(4)َ; و زاد و توشه تهیه کنید، که بهترین زاد وتوشه، پرهیزکاری است".
تلاش در بجا آوردن اعمال نیک و پرهیز از محرمات، بهترین شیوه آماده شدن برای مرگ و جهان دیگر است. امام علی(ع)در پاسخ به این سؤال که آماده شدن برای مرگ چیست؟ فرمودند: "به جا آوردن واجبات و دوری کردن از حرامها و فراگرفتن خویهای نیک، با رعایت این امور، دیگر آدمی را چه باک که او به سراغ مرگ رود یا مرگ به سراغش آید.(5)" و امام سجاد(ع)نیز در همین زمینه فرمودند: "این که از گناهانش توبه کار باشد و به کارهای نیک بپردازد و (با چنین حالی) بر خداوند حبیب و کریم وارد شود.(6)
برای مطالعه بیشتر:
1:(میزان الحکمة: محمد مهدی ری شهری، (ترجمه حمیدرضا شیخی)، ج 12، ص 5683، ح 19158، دارالحدیث.)
2:(عنکبوت،64)
3: (اعلی، 16 و 17)
4:(بقره،197)
5:(میزان الحکمه، همان، ج 12، ص 5693، ح 19209.)
6:(همان، ح 19210.)
بنام خدا
سلام دوستان
جاتون خالی روز سه شنبه صبح بود که تصمیم گرفتم از سفر شمال بر گرد م به قم.به تمام تعاونی ها زنگ زدم. گفتند ماشین نداریم.دیگه مجبور شدم برم سواری سوار شوم امّا اونجا ماشین فراوان بود دریغ از یک مسافر .یک کم خجالت کشیدم آخه هرکی از اونجا گذر میکرد یکجوری نگاه می کرد که انگار گناه کبیره ای انجام داده ای.البته شاید هم حقّ هم داشتند ،با وجود اتوبوس و می نی بوس حالا یک آخوندی بخواد بره سوار سواری 6000 تومانی بابل تهران بشه.همینجوریش هم که متّهم هستیم دیگه....
دیگه ایستادن رو جایز ندونستم تصمیم آخرم رو گرفتم .فکر کردم برم دنبال می نی بوس شاید بتونم برای یکنفر فقط یکنفر جا گیر بیارم از شانس خوب من ماشین در حال راه افتادن بود خودمو رسوندم به آقای راننده واز ش خواهش کردم که منو هم سوار کنه.
قبول کرد که روی صندلی کنار راننده بنشینم ولی یک شرط خیلی سختی پیش پام گذاشت،اونهم اینکه تا تهران نباید حتّی چشم روی هم بزارم تا چه رسد به خواب.
منهم که دیشب را تا صبح پای نت بودم و به کارهای عقب مانده خودم رسیده بودم چاره ای جزء اطاعت امر نداشتم.همون اوّل حرکت شروع کردم با راننده گپ زدن و ظرف نیم ساعت تمام شناسنامه اش را حفظ شدم البته گهگاهی هم خواب هفت پادشاه رو می دیدم که بیچاره چون با هم رفیق شده بودیم رو نداشت شرطش رو به رخم بکشه (اینو خودش پایان راه گفته بود).ماشین در حال حرکت و منهم توی خواب وبیداری وراننده نیز در حالت رانندگی ،که توی جادّه هراز دیدیم برکات الهی داره نازل میشه وبارش برف شروع شده بود یک وقت دیدم ماشین داره با یک ساز ناخوشی میرقصه که به راننده گفتم چه این چه سازیه که ماشین رو اینطور به رقص در آورده یواش در گوشم گفت:هیس بابا نزار کسی بفهمه جادّه لغزنده است.دیگه حساب کار دستم اومد داشتم به مسافران بیخیال فکر میکردم که چه در انتظارشونه وخودشون بیخبر.که از کوههای اطراف ریزش سنگ شروع شده بود چند تا از سنگهای درشت ونیمه درشت به چند تا ماشین برخورد کرده بودند که متا سفانه حادثه ای تلخ را رقم زدند .جاتون خالی همه گریه می کردند یک نگاهی به پشت سرم انداختم که دیدم زن وشوهر جوانی صدای گریه شان بلند شده بود وزار زار گریه می کنند خانمی بود که با موبایل خود میخواست کمک بیاره ولی موبایل بیچاره هم انگار سکته کرده بود هر کسی را که می دیدی داشت ناله میکرد برخی تازه با خدا رو شناخته بودند انگار آخه هی می گفتند خدا غلط کردم دیگه گناه نمی کنم ایندفعه رو نجاتم بده این وسط فقط من بودم وآقای راننده که داشتیم می خندیدیم راننده چون تجربه داشت وبیابون رو خوب شناخته بود ومن که اینجور مواقع تازه خنده ام گل میکنه.به یکی گفتم چرا گریه می کنی !جواب داد :آخه تازه تصمیم گرفتم دیگه نماز خوان شوم ، توی 6 ساعت فقط یک کیلومتر حرکت داشتیم بماند که دوبار روی جاده یخی سر خوردم و....
راستی دوستان!! آخه چرا؟!
چرا ما انسانها تا روز خوشیمون هست نه خدائی می شناسیم ونه پیغمبری ؟!چرا باید اینقدر توی دنیای مادّی غرق شویم چرا باید تمام فکر وذهن مابشه پول زن وبچه و پست ومقام ؟!یعنی واقعا خدا هدفش از آفرینش این عالم هستی همین بوده که بیائیم و از تمام برکات این دنیا استفاده کنیم وبعدش هم صدتا فحش به زمین وزمان که چرا فلانی بیشتر ازمن مال ومنال داره یا فلانی چرا باید رئیس باشه ومن زیردست او؟!
قربون خدا برم با این همه صبر وتحمّلش ،
بیائیم کمی هم به یاد اونروزی باشیم که دستمون از این فرصت ودنیا خالی میشه و فقط باید حساب پس بدیم کی میدونه؟شاید همه من وشما که الان زنده ایم فردا نباشیم ،پس چه خوبه که از همین حالا کمی هم فقط کمی ،بیاد اون لحظه ای باشیم که این جسم خاکی دیگه از حرکت می ایسته،به یاد اون لحظه ایکه حضرت عزرائیل سراغ ما هم میاد و دیگه باید......
بزار ادامه بحث رو باسخنان گهربار آقا امیرالمؤمنین(ع) پی بگیرم:(
چه بسیار کسانی که در آغاز روز بودند و شب نبودند .(نگاه علی یک نگاه لطیف و تمسخر آمیز است ).دنیایی که به آن خو گرفته بودند تمام شد و آخرتی که فکر نمی کردند رسید .به بعضی از آنها ما حسادت می کنیم و می گوییم :عجب زن و بچه ای،عجب خانه ای و مقامی ،…این دنیا چیزی ندارد که شما بخواهید حسادت کنید .در دنیا هیچوقت قدر زبان ،چشم و…نمی دانید مگر از مرگ ها عبرت بگیرید و با مرگ انس داشته باشید .مرگ به انسان قدرت می دهد .انسانی که در مقابل مرگ دیگران ضعیف می شود و بر می گردد انسان ضعیفی است ولی انسان کامل و عاقل به قدرت می رسد .زنده بودن بالاترین نعمت است .عبرت گیری برای زندگی بهتر .
خداوند فرشته ای دارد که وظیفه دارد در بین همه ی مخلوقات فریاد بزند:بزایید برای مردن و فراهم کنید برای نابود شدن ،پایه های خود را بساز برای از بین رفتن،عواطف خود را نشر دهید برای روزی که قطع می شود .مهربانی خود را بذل و بخشش کنید ،هیچ کدام از چیزهای این دنیا نمی ارزد که تو سر سوزن از آخرت را از دست بدهی .انسان عتقل کسی است که هر کاری حتی کارهای مادی که می خواهد انجام دهد با نیم نگاهی به آخرت است .) (1)
امسال روز عید که رفته بودم برای زیارت قبور شهداء و درگذشتگان محل ،ناخودآگاه این شعر به ذهنم خطور کرد که:
گذر کردم به قبرستان صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کلّهای با خاک میگفت
که این دنیا نمیارزد به کاهی
دوست دارم جمله آخرم هم از امام علی (ع) باشه :(والله قسم مرگ حق است ،ما مرگ را می دانیم و قبول داریم اما یقین نداریم .مرگ بازی نیست .انبو اطرافیان تو را فریب ندهد .گذشتگان را دیدی که ثروتها اندوختند و از فقر ترسیدند و با یک ناراحتی ابرو در هم می کشیدند،همه رفتند. (2)
پی نوشت:
1: نهج البلاغه حکمت380
2:نهج البلاغه خطبه132
بنا م خدا
سلام دوستان
تازه چند روز از داغ از دست دادن آقا رضا نمی گذره که بازم دست تقدیر رو به دنیای مجازی آورده و یکی دیگر از دوستان وبلاگنویس فعّال توی پارسی بلاگ رو ازمیان ما پر کشیده
میخوام به شما تسلیت بگم ولی میترسم که نکنه همه ما سر کار باشیم آخه از حسن آقا این چیزها بعید نیست .
ولی وقتی آقا هادی ما ادامه مطلب...
بنام خدا
سلام دوستان
همانطور که میدانید یکی از بلاگر های توانای مذهبی و روحانی ،که خیلیها با وبلاگ خوب و موفق ایشان آشنا هستند روز شنبه بهمراه همسر محتر مشان در شهر دزفول از دار دنیا رفتند و همه ما را با غمی سخت و دشوار تنها گذاشتند
خوب بهر حال رسم ما ایرانیها اینه که وقتی عزیزی را از دست می دهیم برای او مجالس ترحیم متعدد گرفته تا با تلاوت قرآن و فاتحه برای شادی روحشان نیز دعا کنیم و از این دنیای مادّی برای آنها که در دنیای ابیدی خویش بسر می برنند خیرات ومبرّات هدیه کنیم ، کمتر چیزی که بازماندگان آن شخص میتوانند برای او انجام دهند .
حال که برادر عزیز و روحانی و همچنین وبلاگنویس توانای ما رضا ابوالقاسمی پور و هم از این دنیا سفر کرده و به دیار باقی شتافتند پیشنهاد میکنم از طرف وبلاگنویسان مذهبی و دینی جهت ارج نهادن به روح بلند آن عزیز و همسرشون و عرض تسلیت به باز ماندگان آنها بخصوص به پسر کوچولوی انها علی آقا ی غمدیده که خود نیز چون پدر شان در عرصه وبلاگنویسی مشغول فعالیت هستند ، مجلس ترحیمی از سوی وبلاگنویسان مذهبی و نیز دفتر توسعه وبلاگهای مذهبی که محور وبلاگهای دینی میباشد برگزار شود .
شادی روحش صلوات
بنام خدا
سلام دوستان
انا لله و انا الیه راجعون
دو ماهی میشد که با هم آشنا شده بودیم ،البته قبلا تعریفشو از دوستان بلاگر ،زیاد شنیده بودم .با هم قرار گذاشتیم تا در آینده ای نزدیک بطور مشترک وبلاگی طراحی کنیم برای معرفّی بیشتر وهابیت و عقاید پلید آنها .چون خودم وبلاگی را قبلا تحت همین عنوان درست کرده بودم و متا سفانه به خاطر کمی وقت و مشغله های فکری زیاد نمیتوانستم خوب روی ااون وبلاگم کار کنم ،وبلاگ خودم یعنی شناخت آراء و افکار ضالّه رو به ایشون پیشنهاد دادم خیلی سریع و بزرگوارانه پاسخ مثبت داده و بنا شد از یکی دو هفته آینده کا ر رو با جدیّت تمام آغاز کنیم که با کمال تاسف روز دوشنبه از دوست عزیزم سوزن بان شنید م که اقا رضا بهمراه همسر گرامی خود از این دنیای فانی و موقتی به دیار ابدی شتافتند وبا رفتن خود ،دنیایی از غم واندوه را به همه آنکسانی که او را و منش ورفتار میشناختند هدیه دادند .
و حالا پسر ایشان یعنی همان کودکی سرخوش مانده و غم بزرگ بی پدری و بی مادری ، غمی که تحمّل آن برای برای یک انسان بزرگسال نیز دشوار هست تا چه برسد به یک بچه 7 ساله که در اوج نیاز به والدین بود .
ان شاء الله که علی آقای غمگین و داغدیده نیز بتواند همچون پدر ، راه و افکار او را دنبال کرده و همچون پدر بزرگوار خویش بتواند مایه سربلندی اسلام و مذهب تشیّع گردد
روحش شاد و یادش گرامی