بنام خدا
مهمترین هدفى که حکومت اسلامى مورد توجه قرار مىدهد، مبتنى بر دو مورد زیر است:
الف. هدایت انسانها به سمت و سوى خلیفة الله شدن و آماده کردن مقدمات سیر و سلوک آنان. این یکى از مهمترین اهداف دین اسلام و حکومت اسلامى است.
ب. ایجاد مدینه فاضله و محیط مناسب که فرد بر اساس آن بتواند به هدف اصلى خود که مقام خلیفة اللهى است نایل آید. براى ایجاد چنین جامعهاى توجه به منافع و مصالح عمومى و اقامه عدل و داد، ضرورى است. بنابراین، رهبر جامعه اسلامى باید در هدفگذارى خود به مصالح عمومى و عدالت اجتماعى توجه داشته باشد و با ایجاد محیط مناسب، افراد را به کمال واقعى خود برساند.
ضرورت برپایى عدل و قسط در جامعه به عنوان یکى از اهداف مهم رهبرى اسلامى در آیات قرآنى و روایات معصومین(ع) مورد تاکید قرار گرفته است که به نمونههایى از آن اشاره مىکنیم:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط (1)؛ همانا فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه ایشان کتاب و میزان را قرار دادیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»
حضرت على ( ع) در بخشى از نامه خود به مالک اشتر مىفرماید:«و کارى که باید پیش از هر کارى دوست داشته باشى میانه روى در حق است و همگانى کردن آن در برابرى و عدل. و کاملترین آن در به دست آوردن رضایت رعیت است. همانا خشنودى عموم مردم به رضایت خواص مىانجامد (و نسبت به عموم اجحاف نمىشود) و ناخشنودى خواص با خشنودى عموم مردم بخشودنى است و نادیده گرفته مىشود.» (2)
در نهضت عاشورا نیز این امر مد نظر است، به طورى که یکى از اهداف مهم قیام عاشورا اصلاح جامعه و برپا داشتن عدل و داد ذکر مىشود. امام حسین(ع)پیش از مرگ معاویه و آغاز قیام خویش، در اجتماع بزرگى از مردم کوفه خطبهاى ایراد مىکند که در بخشى از آن به امر به معروف و نهى از منکر و لزوم اجراى آن اشاره مىکند و مىفرماید:
«خداوند ابتدا امر به معروف و نهى از منکر را واجب گردانید؛ زیرا مىدانست اگر این واجب انجام و برپا گردد تمامى واجبات آسان و مشکل برپا خواهد شد. چه آن که امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام مىکند، علاوه بر این رد مظالم و مخالفت با ظلم و تقسیم خمس و غنایم و گرفتن زکات از اهل آن و پرداختن به مستحقین را به دنبال خواهد داشت.» (3)
در این کلام به ثمرات امر به معروف و نهى از منکر که در یک کلام به معناى ایجاد قسط و عدل در جامعه و حفظ مصالح عمومى است اشاره شد، ضمن این که امور معنوى که موجب صلاح جامعه نیز هست مورد تاکید قرار گرفته است.
امام عزیزمان (ره) پیرامون اهداف قیام امام حسین (ع)مىفرماید:
«تمام انبیا براى اصلاح جامعه آمدهاند. و همه آنها این مساله را داشتند که خود فداى جامعه شود. فرد هر چه بزرگ باشد بالاترین فرد که ارزشش بیش از هر چیز است در دنیا، وقتى که با مصالح جامعه معارضه کرد، این فرد باید فدا بشود. سیدالشهدا روى همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرده که فرد باید فداى جامعه بشود: جامعه باید اصلاح شود «لیقوم الناس بالقسط» باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا کند. (4)ادامه مطلب...
رهبر در راس جامعه قرار دارد و مرکز ثقل اندیشهها، طرحها و پیشنهادها.
در حقیقت، آخرین مرجع براى تجزیه و تحلیل، جمع بندى و اتخاذ تصمیم است. از این جهت خود به اراده نیرومندى نیازمند است تا پس از بررسى تمام جوانب، تصمیمى قاطع بگیرد. او باید از هر نوع تردید و دو دلى بپرهیزد و با اعتماد و اتکال به ذات مبارک خداوندى، نظر نهایى خود را اعلام کند و در پیگیرى و اجراى آن بکوشد. آیات و روایات معصومین( ع) حاکى از توجه فراوان به این اصل از اصول مهم رهبرى است. خداوند متعال در قرآن کریم، پس از امر به مشورت به پیامبر اکرم( ص) مىفرماید:
«و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله» (1)؛ در کارها با آنان مشورت کن، اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش) و بر خدا توکل کن.»
مقصود آیه:هر چند در همه امور باید با اهل فن و تخصص مشورت کرد و دیدگاههاى شایسته آنان را در نظر گرفت و محترم شمرد، اما تصمیم نهایى بر عهده رهبر است و اوست که باید پس از پى بردن به موضع حق و آگاهى از درستى راه، بدون هیچ شک و تردیدى قاطعانه تصمیم بگیرد و عمل کند.
پیامبر اکرم (ص) در جنگ احد پس از مشورت با یاران و تصمیم به جنگ با کفار در بیرون از مدینه، قاطعانه عمل مىکند. به طورى که پس از ابراز پشیمانى اصحاب در پاسخ مىفرماید: «هنگامى که پیامبرى زره مىپوشد، شایسته نیست آن را از تن به در کند تا زمانى که با دشمن به نبرد بپردازد.» (2)
حضرت على (ع)نیز در جنگ نهروان بعد از اتمام حجت بر خوارج با قاطعیت عمل مىکند به گونهاى که فقط عده معدودى از خوارج مىتوانند از صحنه جنگ بگریزند.
حضرت حسین بن على( ع) هم پس از تصمیم به قیام و تشخیص امر خدا و احساس وظیفه براى مبارزه با دستگاه غاصب یزید، قاطعانه وارد عمل مىشود، به طورى که درخواست افراد مخلص و بزرگوارى مانند ابوبکر عمر بن عبدالرحمن مخزومى، عبدالله بن عباس،ومحمد بن حنفیه نیزنمىتوانند او را از تصمیمش منصرف سازند و او با ارادهاى استوار، حرکت الهى خویش را براى رسیدن به اهداف والا و مقدسش آغاز مىکند.
قاطعیت حضرت حسین بن على ( ع)در خطبه معروفش در مکه مکرمه به هنگام خروج از آن مکان مقدس کاملا نمایان است. او در این هنگام مىفرماید:«مرگى که سرنوشت فرزندان آدم شده، همچون گردنبند بر گردن دختر جوان برازنده و زیباست. چنان به دیدار گذشتگانم مشتاقم که یعقوب در اشتیاق دیدار یوسف؛ براى من مصرع و مقتلى اختیار کردهاند که با عشق و افتخار با آن رو به رو مىشوم هم اکنون اعضاى پیکر خویش را به چشم مىنگرم که آن را گرگهاى بیابان در منطقهاى بین نواویس و کربلا پاره پاره مىکنند و رودههاى تهى و شکمهاى گرسنه خود را از آنها پُر مىسازند. گریز از روزى نیست که با قلم مشیت پروردگار به نگارش در آمده است. خشنودى خدا، خشنودى خاندان پیامبر است. در برابر آزمایش او پایدارى مىکنیم و در برابرآن پاداش مقاومت کنندگان را به دست مىآوریم.» (3)ادامه مطلب...
از دیدگاه امام حسین (ع)کسی شایسته امامت مسلمین است که از نظر علم تقوا و اصل و نسب برتر باشد. در سفری که معاویه به مدینه داشت، دستور داد همه در مسجد حاضر شوند. عدّهای هم که هنوز به نفع یزید بیعت نکرده بودند، کنار منبر نشسته بودند. معاویه شروع کرد به بر شمردن فضایل! یزید و در پایان گفت همه جا همه بیعت کردهاند. تنها مدینه مانده است... امام حسین برخاست و فرمود: کسی را وانهادهای که از نظر پدر و مادر و صفاتِ شخصی از یزید بهتر است! معاویه گفت: گویا خودت را میگویی؟! حضرت فرمود: آری!(1)
در نقل دیگری آمده است که فرمود: به خدا قسم من به خلافت شایستهترم، پدرم بهتر از پدر اوست، جدّم برتر از جدّ اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اویم.(2)
گردن نهادن به حکم پیشوا ـ هر که میخواهد باشد ـ در منطق عاشورا و دین، درست نیست. هر زمامدار و امامی شایسته پیروی نیست. در فرهنگ قرآنی، «امام نار» و «امام نور» مطرح است(3) پیشوایان ستمگر و باطل، «ائمة نار»ند که هم خودشان دوزخیاند، و هم مردم را جهنّمی میسازند و «ائمة نور»، پیشوایان الهی، روشنان و روشنگراناند و پیروی از آنان نیز، گام زدن در مسیر هدایت است. عاشورائیان با این فرهنگ، بخوبی آشنا بودند. وقتی امام حسین (ع)در سرزمین نینوا فرود آمد، قاصدی از سوی ابن زیاد آمد و نامهای آورد. یکی از همراهان امام که او را شناخت نفرینش کرد و گفت چیست که آوردهای؟ پاسخ داد: اطاعت از امامم کرده و به بیعت خود وفا کردهام. همراه امام گفت: پیشوای تو از همان «ائمه نار» است که به آتش فرا میخوانند و چه بد امامی است.(4)
پیام عاشورا این است که در جامعة اسلامی، حاکمیت و ولایت، حق شایستهترین افراد است که تعهّد ایمانی بالایی داشته باشند برای اجرای قرآن و فرمان خدا و هدایت جامعه به سوی اسلام ناب بکوشند و شیوة حکومتیشان بر مبنای عدل و قسط و محترم شمردن مال و جان و نوامیس مسلمانان باشد. جز به این صورت، حقّ این منصب الهی و حقوق مردم ادا نخواهد شد و با زمامداری ناصالحان، جامعه رو به سقوط و تباهی و دین خدا رو به نابودی خواهد رفت. امام هرگز تن به چنین حکومتی نمیدهد. آن حضرت، ضمن برشمردن رسواییهای یزید، و ردّ صلاحیّت او برای خلافت، نسبت به بیعت با او فرمود:
«... لا وَ اللهِ إلا یکونُ ذلِکَ اَبَداً».(5) نه به خدا قسم، این هرگز شدنی نیست.
در راستای همین هدایت و نجاتبخشی که از شؤون امامت بحق است، سیدالشهدا به مبارزهای دست میزند که به شهادت ختم میشود و همین، زمینة جهلزدایی و بیدارگری مردم میشود، در زیارت امام حسین (ع)میخوانیم:
«فَاَعَذَر فِی الدَّعوةِ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیک لِیَسُتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الضَّلالَةِ وَ الْجَهالَةِ وَ العَمی وَ الّشکِّ وَ الْأرتیابِ اِلی بابِ الْهدای وَ الرَّشادِ.»(6)
(خدایا...) او در دعوت خویش، راه عذر را بر مخالفان بست، در راه تو خون خویش را نثار کرد، تا بندگانت را از گمراهی و جهالت و کوری و دودلی و شک بیرون آورد و نجات بخشد و به هدایت و رشادت رهنمون گردد.
عمل امام، نشاندهنده بینش صحیح اسلام نسبت به رهبری و خلافت است. امام حسین (ع)، حتی اگر هیچ یار و دعوتکنندهای و بیعتکنندهای هم نداشت، باز با حکومت یزید کنار نمیآمد، چرا که مشروعیّت نداشت. خود وی تصریح فرمود:
«وَ اللهِ لَو لَم یکُنْ فِی الدُّنْیا مَلْجَأٌ و لا مأوی لَما بایَعْتُ یزیدَ بنَ معاویَةِ»(7)
به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاه و مأوایی نباشد، باز هم با یزید بیعت نخواهم کرد.ادامه مطلب...
صلاحیت خود و نفی صلاحیت دیگران
رهبر نهضت عاشورا، در جاهای مختلف، با بیان جایگاه والای اهلبیت پیامبر و برشمردن فضایل شخصی خود و برخورداریاش از ملاکهای امامت، همچنین با ذکر نقاط ضعف و اشکالهای اساسی و غیر قابل اغماض در امویان بویژه یزید بن معاویه، ذهنیّت جامعة اسلامی را به سمت و سوی «امام صالح» سوق میدهد. نمونههای این هشدار و تبیین فراوان است که به تعدادی از آنها اشاره میشود:
امام حسین (ع)در مسیر راه کوفه، پس از برخورد با سپاه حرّ، در خطابهای که پس از برگزاری نماز جماعت، خطاب به آنان ایراد نمود، فرمود:
«ای مردم! اگر تقوای خدا پیشه کنید و حق را برای صاحبانش بشناسید، خدا از شما بیشتر راضی خواهد بود. ما دودمان پیامبریم و به عهده داری این امر (حکومت) و ولایت بر شما، از دیگرانی که بناحق مدّعی آنند و در میان شما به ستم و تجاوز حکومت میکنند، سزوارتریم».(1)
در نامهای که پس از برخورد با سپاه حرّ به بزرگان کوفه مینویسد، پس از بر شمردنِ اینکه این جماعت (زمامداران اموی) پیرو شیطانند و حدود الهی را تعطیل کرده و فساد را آشکار ساخته و حلال را حرام و حرام الهی را حلال کرده و بیتالمال را برای خود برداشتهاند، میفرماید: «وَ اَنّی اَحَقُّ بِهذَا الاَمْرِ لِقرابَتی مِنْ رَسُولِ الله...»(2) و خود را به خاطر نزدیکتر بودنش به پیامبر، برای حکومت بر مسلمین شایستهتر میبیند.
وقتی که آن حضرت در مدینه بود، خبر مرگ معاویه رسید و ولید به دستور یزید، میخواست از آن حضرت بیعت بگیرد، حضرت فرمود: ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمتیم، خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است. ولی یزید، مردی تبهکار و شرابخوار و آدمکش است و فسق علنی میکند، کسی مانند من با کسی همچو او بیعت نمیکند، ولی ما و شما صبح کنیم و منتظر باشیم و نگاه کنیم که کدامیک از ما به بیعت و خلافت سزاوارتریم؟! «نَنتظر و تَنْتَظِرُون اَیُّنا بِالْخِلافةِ وَ الْبَیْعةَ».(3)
این دیدگاه را امام حسین (ع)، از سالها قبل نسبت به یزید داشته است. معاویه در ایّام حیات خود وقتی برای ولایت عهدی یزید، تلاش میکرد و میکوشید تا نظر موافق بزرگان و شخصیتها را جلب کند، در مدینه دیداری با ابن عباس و امام حسین (ع)داشت و میخواست از آنان بیعت بگیرد. امام حسین (ع)از گستاخی او انتقاد کرد و فرمود:
اینکه به کمال رسیدن و سیاست و تدبیر یزید را نسبت به امت پیامبر یادی کنی میخواهی مردم را به توهّم اندازی، گویا چهرهای پنهان و ناشناخته را توصیف میکنی یا اطلاع خاصی داری! یزید، خودش گواه رأی اوست، او برای همان کارهایی که مشغول است مثل بازی با سگها، کبوتربازی، نوازندگی و عیاشی، بهتر است، بیش از این بار ستم بر دوش مکش.(4)
در نامهای خطاب به معاویه دربارة همین موضوع و خلافکاریهای او مینویسد:
«بدان که خداوند، هرگز فراموش نمیکند که تو تنها به گمان، انسانها را میکشی و به تهمت، دستگیر میکنی و نوجوان شرابخوار و سگبازی را به امامت مردم میگماری، با این کار، خودت و دینت را هلاک و تباه میسازی و مردم را ضایع میکنی.(5)
در همین نامه مینویسد:
ای معاویه! برایم نوشتهای که مردم را به فتنه نیندازم، من فتنهای بالاتر از زمامداری تو بر مردم نمیشناسم و اگر اهل مبارزه باشم، جهاد با تو را برترین کار میدانم و اگر با تو نجنگیدهام از خدا آمرزش میخواهم.
این دیدگاه امام را در مورد خلافت و زمامداری ناصالحان بیان میکند. در نقل دیگری آمده است که امام به معاویه نامه نوشت و از اموری انتقاد کرد از جمله اینکه:
جوانی را به ولایت امر مردم تعیین کردهای که شراب میخورد و با سگ بازی میکند، به امانت خود خیانت کرده و مردم را تباه ساختهای، چگونه یک شرابخوار را به تولیت امور امّت محمد (ص)میگماری، در حالی که شرابخوار، امین بر یک درهم نیست، چگونه نسبت به امّت امین باشد...؟!(6 )ادامه مطلب...
امامان شیعه، از جمله اباعبدالله الحسین (ع)چند برنامة محوری داشتند:
1. تبیین جایگاه امامت و ویژگیهای امام.
2. تبیین عدم صلاحیت دیگران برای تصدّی این منصب.
3. بیان شایستگی و احقّیت خود بر امامتِ مسلمین.
امام حسین (ع)در هر سه مورد، سخنان بلندی دارد که به گوشهای از آنها اشاره میشود.
شرایط امام
امام حسین (ع)پس از دریافت نامههای گروهها و چهرههای بارزی از بزرگان شیعه در کوفه که او را دعوت به آمدن به کوفه میکردند تا در سایة امامت او به قیام علیه یزید بپردازند، نامهای به آنان نوشت و توسط دو پیک فرستاد و ضمن آن به اعزام مسلم بن عقیل اشاره نمود و در پایان نامه افزود:
«فَلَمَعْمری مَا الاِمامُ اِلاَّ الُحاکِمُ بِالْکِتابِ، اَلْقائِمُ بِالْقِسطِ، اَلدّائِنُ بِدینِ الْحَقِّ، اَلْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللهِ»(1)
به جانم سوگند، امام، جز آنکه به کتاب خدا حکومت و داوری کند و قیام به قسط و و عدل نماید و به دین حق گردن بنهد و خود را واقف راه خدا کرده باشد، نیست.
این بیان، نشاندهندة ویژگیهای امام راستین از دیدگاه اوست. چنین پیشوایی، تجلی دین خداست و معرفت او ضروری و اطاعتش حتمی است و اعتقاد و شناخت نسبت به چنین امامی جزء توحید است. در کلامی از آن حضرت، در پاسخ کسی که میپرسد «خداشناسی» چیست؟ میفرماید: اینکه اهل هر دوره و زمانی، پیشوایی را که اطاعتِ او بر آنان واجب است، بشناسند.(2)
شیخ صدوق در ذیل این حدیث میافزاید: مقصود آن حضرت این است که مردم دوره باید بدانند که خداوند، هرگز در هیچ دورهای آنان را بدون امام معصوم وا نمیگذارد و اگر کسی خدایی را بپرستد که برای مردم «حجّت» اقامه و تعیین نکرده است، در واقع غیر خدا را پرستیده است.
پس شناختِ امام مفترض الطّاعه و سپردن زمام اختیار به ولایت و هدایت او، شرط صحّتِ خداپرستی و زمینة خداشناسی کامل است. در یکی از زیارتهای آن حضرت آمده است:
«خدایا! گواهی میدهم که اینجا قبر حبیب و برگزیدة توست، آنکه به کرامت تو نائل آمده است، آنکه با شهادت به او عزت و شرافت بخشیدهای و میراث پیامبران را به او عطا کردهای و او را «حجّت» بربندگان خود قرار دادهای».(3)
**********
1:ارشاد،ج 2، ص 35
2:علل الشرایع،ج1،ص 9
3:تهذیب الاحکام،ج 6،ص 59
لینک های مرتبط:
در فرهنگ اسلام، امامت منصبی الهی است که پس از نبوّت برای تبیین مکتب و حفظ دستاوردهای نهضت اسلامی و اجرای حدود و احکام خدا در جامعه از مسیر رهبری و ولایت، پیشبینی شده است.
فلسفة سیاسی اسلام برای مدیریت جامعه بر مبنای دین، در قالب و شکل «امامت» تجلّی میکند. از این رو، از شاخصههای امامت نیز، همچون نبوت، علاوه بر صلاحیتهای علمی و تقوایی، «جعل الهی» و «نصب» است.
اهلبیت پیامبر اکرم (ص)به لحاظِ صلاحیتهای بیشتر و نزدیکی بیشتر به سرچشمة دین، شایستهتر از دیگران برای تصدّی زمامداری مسلمیناند. آنچه که در غدیر خم اتفاق افتاد، تأکیدی مجدّد برای چندمین بار بود که رسالتِ پیشوایی امت پس از رسول خدا (ص)، بر عهدة امام برتر و شایستهترین فرد پس از آن حضرت، یعنی امیرالمؤمنین علی (ع)است.
هرچند که عدّهای ریاست طلب و زورمدار با راهاندازی غوغای سقیفه، مسیر امامت مسلمین را در بستری دیگر انداختند و امّت را از امامتِ علی (ع)محروم کردند، ولی این حق، از آنِ آن حضرت بود و خود او پیش از رسیدن به خلافت و پس از آن در درگیری و مناقشاتی که با خلفا و معاویه داشت و پس از شهادتش، امامان دیگر شیعه، پیوسته بر این حقِ راستین تأکید کردهاند و آن را حق مسلّم خویش دانستهاند و دیگران را غاصب این منصب دانستهاند.
قیام عاشورا، جلوهای از این حق خواهی و باطلستیزی در ارتباط با این والاترین رکن جامعة اسلامی بود. گرچه امام مجتبی (ع)بنا به مصالح و شرایطی با معاویه قرارداد صلح امضا کرد، امام حسین (ع)نیز تا وقتی معاویه زنده بود، به عهدنامة برادر شهیدش وفادار ماند، امّا این خاندان پیوسته نسبت به امامت مسلمین و منصب خلافت، مدعی بودهاند و پیوسته میکوشیدند در حدّ توان و امکان، با بیدارسازی مردم و تهیّة مقدمات و زمینهچینیهای لازم، این عنصر مهم و رکن اساسی اسلام را جامه عمل بپوشانند.
در موضوع امامت،چهار مورد اساسی است که بین شیعه و اهل سنّت در مساله امامت، سبب اختلاف گشته است .
الف: شیعه می گوید: تعیین امام مانند تعیین پیامبر حقّ خداوند است ودیگران را در این جهت هیچگونه حقّی نیست
اهل سنّت می گویند:تعیین امام با خود مردم است و خداوند در این زمینه کاره ای نیست
ب: شیعه می گوید : خدا وند علی (ع) را پس از رسول خدا (ص) برای امامت و پیشوا یی خلق تعیین نموده است
اهل سنّت میگویند: خدا کسی را برای تصدّی این منصب تعیین نکرده است
ج: شیعه میگوید : امام مانند پیا مبر معصوم می باشد
اهل سنّت می گویند : هر فردی که شهادت به یکتایی خداوند و رسالت پیامبردهد قابلیّت برای پیشوایی امّت را دارد البته با شرا ئطی که در ضمن ان شرائط ، عدالت به جای عصمت گنجانده شده است
د : شیعه می گوید : امامت ما نند نبوّت از اصول دین است
اهل سنّت می گویند: امامت از فروع دین می باشد
پس این چهار مبحث ، اساس اصلی؛ از اصول پنجگانه اعتقادی را که امامت باشد تشکیل میدهد،
و با اثبات عقیده حق در هریک ازاین چهار مورد ، اختلا فات دامنه دار مسا له امامت یکطرفی خواهد شد