موضوع حجاب از موضوعاتی است که خیلی از افراد حول آن ،بحث و تبادل نظر می کنند وبیشتر هم از نگاه دین به آن می نگرند.امّا اگر کمی افق دید خودمان را وسعت دهیم ،می بینیم که حجاب از موضوعاتی است که روانشناسان را نیز درگیر خود کرده است . به عقیده روانشناسان ،یکی از نشانه های عزّت وارزش هر شخصی طرز برخورد ومنش رفتاری او میباشد . بر این اساس، هر کس شخصیتی دارد که خود را با آن معرفی میکند و دیگران نیز او را به همان ویژگیها میشناسند.شخصیت؛ مجموعه افکار، عواطف، عادتها و اخلاقیات یک انسان است که به تمایز وی از دیگران میانجامد(1).
اما تعریف انسان دارای ارزش و به نوعی (با کلاس از نوع فرهنگ)، در ادبیات روانشناسان::
1:در «روانشناسی کمال» انسان رشد یافته که انسان خواستارِ تحققِ خود (actualizing person - The Self) معرفی میگردد، این گونه توصیف شده است: انسانی که نیازهای سطوح پایین (نیازهای جسمانی، ایمنی، تعلق، محبت و احترام) را پشت سر نهاده، در صدد استفاده از تواناییها و قابلیتهای خود است و به دنبال به فعلیّت رساندن خویشتن و تحقق خویش است(2).
2: اریک فروم انسان رشد یافته را انسان بارورمعرفی میکند و در تعریف او میگوید: وی انسانی است که نیازهای روانیاش را از راههای بارور و زایا و خلاق ارضا میکند(3)
به عقیده اریک فروم مؤثرترین عامل در رشد شخصیت انسان برآوردن معقول نیازهای روانی است که حیوانات پست این نوع نیازها را ندارند. انسان سالم نیازهای روانی - نه نیازهای جسمانی مانند گرسنگی، تشنگی، جنسی و...- خود را از راههای خلاّق ارضا میکند و اشخاص ناسالم از راههای نامعقول(4).
امّاباید به این نکته مهمّ توجه شود که فرصت رشد شخصیت با رعایت حجاب بیشتر فراهم میگردد یا با عدم رعایت آن؟ انسانی که پیوسته نگران زیبایی خود است و بیشتر در جهت معرفی پیکر خود میکوشد، بهتر میتواند قابلیتهای خود را بشناسد و به فعلیت برساند یا آن که سر در باغ اندیشه دارد؟ آیا توجّه به نیازهای جسمانی و سطحی به انسان امکان رشد میدهد یا توجّه به نیازهای عالی و مخصوص انسانها؟ آیا غرق شدن در خود نمایی و جلب توجّه دیگران مسیر منتهی به یافتن خویشتن است؟ انسانی که زندگیاش تحت فرمان و ارادهاش نیست، در حس هویّت یابی خود (of Identity A Sense) دچار شکست شده است(5)تا چه رسد به آن که هویّتش را به کمال رساند. زیرا سلیقه و خواست دیگران در زندگیاش تأثیر میگذارد و چنان زندگی میکند که دیگران میپسندند، نه آنگونه که خود میپسندد.
بیحجاب در اندیشه نمایش خود و زیبایی خویش است. این امر که عقده حقارت (inferority complex) انسان را نشان می دهد، زمینه رشد و تعالی وی را نابود میسازد؛ در حالی که زن مانند مرد یک انسان است و باید از نظر انسانی رشد و تکامل یابد. کسی که با نمایش زیبایی خود و گزینش پوششی ویژه در اندیشه جلب نظر دیگران به سر میبرد، در حقیقت میخواهد با تکیه بر جذابیتهای ظاهری خویش و نه اصالتها و ارزشهای متعالی خود، جایی در جامعه بیابد. در واقع او از این طریق اعلام میدارد، آنچه برایش اصل است و اهمیّت دارد، «زن بودن» او است نه انسانیت و اندیشه و لیاقت و کارآییاش. چنین فردی قبل از همه اسیر زیبایی خود است و به مغازهداری شبیه است که پیوسته در اندیشه تزیین ظاهر و تغییر دکور خود به سر میبرد و فرصت پرداختن به آرزوهای بزرگتر را نمییابد(6)
پی نوشت:
1. مجموعه مقالات کنفرانس زن، مقاله حجاب و آزادی.
2. روانشناسی کمال، دوان شولتس، گیتی خوشدل.
3. مکتبها و نظریههای روانشناسی، سعید شاملو.
4. روانشناسی کمال.
5. فلسفه حجاب، علی محمدی.
6. روانشناسی حرمت خود، ناتانیل براندل، هاشمی جمال