99 بهائیت - شیعه مذهب برتر Shia is super relegion
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل، سرچشمه حکمت و گوش، آبگیر آن است . [امام علی علیه السلام]
قرآن می فرماید: «ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبییّن»(1) محمد پدر هیچیک از شما نیست، بلکه وی رسول خدا و خاتم پیامبران است.»
بهائیان معتقدند:که این آیه دلالت بر خاتمیت پیامبر ندارد، چون واژه خاتم به معنی انگشتری نیز آمده است و شاید در این آیه نیز همین معنی (انگشتری) منظور باشد. پاسخ این است که خاتم به معنای وسیله ختم کردن و پایان دادن است.(2) و انگشتری هم از این جهت خاتم نامیده شده که بوسیله آن، نامه و مانند آن را ختم و مهر می کرده اند. در عصر نزول اسلام، مهر افراد، نگین انگشتر آنان بوده که با آن نامه ها را مهر می کردند به نشانه اینکه پیام به پایان رسیده است. با توجه به این نکته، مفاد آیه فوق این است که با آمدن پیامبر اسلام، طومار نبوت و پیامبری مهر پایان خورده و پرونده نبوت بسته شده است.
هرچند که این آیه برای اثبات این مطلب کافی است ولی دلایل خاتمیت پیامبر اسلام منحصر به آن نمی باشد. چه اینکه هم آیات دیگری در قرآن مجید به این معنی اشاره می کند و هم روایات فراوانی در این باره وارد شده است.
از جمله در سوره انعام آمده است: «این قرآن بر من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنها می رسد انذار کنیم.»(3) وسعت مفهوم تعبیر (تمام کسانی که این سخن به آنها می رسد) رسالت جهانی قرآن و پیامبر اسلام را از یکسو و مساله خاتمیت را از سوی دیگر روشن می سازد.
ادامه مطلب...



::: جمعه 88/5/9 ::: ساعت 4:35 عصر ::: ردپای دوستان: ردپا

کاوش در مفاهیم باب اول ایقان، پژوهشگران در حوزه‌ی بهائیت را با مکتبی علم ستیز که در بزرگترین و قدیمی‌ترین کتابش مردم را به دوری گزیدن از علما و دانشمندان فرا می‌خواند روبرو می کند . آیینی که می‌گوید برای وصول به مدارج ایقان و عروج به معارج ایمان باید از علم و عقل و کتب و صحف علما چشم بپوشید و به همه چیز و همه کس پشت پا بزنید تا به عیون حکمت و علم سلطان احدیت واصل و نائل شوید که اگر گوش به حرف عالمی از علما بدهید و یا به کتابی از کتب آنها رجوع کنید از زلال وصال ذوالجلال محروم و مقطوع خواهید شد (فلتقدسن انفسکم یا اهل الارض...) و این سخن را از سید باب آموخته آن جا که می‌گوید: "فلتنقطعن عن کل علمکم و عملکم ولتستمسکن بمن یظهره الله..."
عبارت فوق مستند به اعظم و اقدم کتب بهائیت است که یک بهائی به هیچ وجه نمی‌تواند با آن بستیزد و آن چنان هم صریح و روشن است که قابل توجیه و تاویل نیست(و البته مجاز به تأویل وتفسیر هم نیستند زیرا تاویل و تفسیر متون رهبران در بهائیت مجاز نیست)

از بهائیان کسی هست پاسخ دهد؟





::: دوشنبه 88/1/24 ::: ساعت 5:54 عصر ::: ردپای دوستان: ردپا

کاووش در مفاهیم باب اول ایقان، پژوهشگران در حوزه‌ی بهائیت را با مکتبی علم ستیز که در بزرگترین و قدیمی‌ترین کتابش مردم را به دوری گزیدن از علما و دانشمندان فرا می‌خواند روبرو می کند . آیینی که  می‌گوید برای وصول به مدارج ایقان و عروج به معارج ایمان باید از علم و عقل و کتب و صحف علما چشم بپوشید و به همه چیز و همه کس پشت پا بزنید تا به عیون حکمت و علم سلطان احدیت واصل و نائل شوید که اگر گوش به حرف عالمی از علما بدهید و یا به کتابی از کتب آنها رجوع کنید از زلال وصال ذوالجلال محروم و مقطوع خواهید شد (فلتقدسن انفسکم یا اهل الارض...) و این سخن را از سید باب آموخته آن جا که می‌گوید: "فلتنقطعن عن کل علمکم و عملکم ولتستمسکن بمن یظهره الله..."

 عبارت فوق مستند به اعظم و اقدم کتب بهائیت است که یک بهائی به هیچ وجه نمی‌تواند با آن بستیزد و آن چنان هم صریح و روشن است که قابل توجیه و تاویل نیست(و البته مجاز به تأویل وتفسیر هم نیستند زیرا تاویل و تفسیر متون رهبران در بهائیت مجاز نیست)

 





::: شنبه 87/12/10 ::: ساعت 9:2 صبح ::: ردپای دوستان: ردپا

بهائی ها از طرفی ادعا دارند مسلمانند وحتی از ما مسلمانان نیز داغتر؛از طرفی نیز قرآنی را که محور تمامی مسلمین می باشد را به دلخواه خودشان تفسیر کرده و حتی با صراحت بیان می کنند که برخی آیات قران را قبول ندارند.

حال یک سوال مهم ولی بی جواب:

چرا بهائیان احکام جسمانی قرآن را قبول ندارند ؟

خودشان می گویند که قرآن را قبول دارند . اگر قران را قبول دارند ، پس باید این آیه را نیز قبول داشته باشند:

إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ باللّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلاً (النساء/150)

أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاء مَن یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (البقرة/85)

چرا طبق قرآن وضو نمی گیرید؟

چرا طبق قرآن قائل به روزه نیستید ؟

در پاسخ که می فرمایند احکام جسمانی در کتاب مستطاب اقدس‌امده و لذا احکام قرآن نسخ شده ،‌می گوییم: اگر کتاب اقدس لازم الاجرا باشد ، لازم است که وحی و معجزه باشد. بنا بر این نباید در آن اشتباه وجود داشته باشد. پس چرا در این کتاب و کتاب ایقان اشکالات حتی ادبیاتی و دستوری وجود دارد ؟

امیدوارم پاسخی منطقی داشته باشند برای این پرسش.پاسخی که خودشان هم از آن خنده شان نگیرد...





::: سه شنبه 87/11/22 ::: ساعت 10:50 عصر ::: ردپای دوستان: ردپا

استعمارگران با تجربه ای که از جنبش های مسلمان بخصوص مردم ایران به عنوان سمبل شیعه، بدست آورده اند مصمم شدند تا پایه های اعتقادی مردم را موردهدف قرار دهند. بهمین خاطر مکتبی جدیدی را در ایران آنروز ایجاد کردندبه بهائیت مشهور شد. این فرقه درکنار حکومت های استکباری و در مقابل فرهنگ اصیل اسلامی قرار گرفت،از طرفی صهیونیزم نیز یک اندیشه کاملاً استعماری است، برای همین دولتهای غیراسلامی در فکر یافتن دست هایی در میان مسلمانان بودند که بتوانند سرزمین های وسیع اسلامی را مورد حمله و غارت قرار داده و در نهایت تحت سلطه خود درآورند، از این رو به یهودیان وعده تشکیل حکومت مقتدر در فلسطین داده می شد و باید دید وجه مشترک این دو فرقه (بهائیت و صهیونیسم) در چیست تا پاسخ سؤال روشن گردد که چرا مرکز بهائیت در اسرائیل قرار گرفته است؟
1. ارتباط بهائیت و صهیونیسم:
از اول پیدایش، فرقه بهائیت با یهود ارتباط تنگاتنگی داشت به طوری که روش بهائیت این بود که یهودیان را به جمع شدن در فلسطین و بر پایی دولت اسرائیل تشویق و بشارت دهند، چنانچه در کتاب اقدس بهاء الله آمده:
آن روز (با تشکیل حکومت اسرائیل) روزی است که کلیم (حضرت موسی) رستگار شد و عبدالبها هم می گوید: در کتاب های عهد عتیق آمده است که یهود در سرزمین مقدس جمع می شود و این بشارت الهی در زمان بهاء الله تحقق یافت و خطاب به یهودیان می گفت: ای دوستان خدا و فرزندان ملائکه های خدا، همانا آسمان جدید و زمین مقدس مهیا شده برای حکومت مقتدر صهیونیزم! و بهاء الله در این سرزمین بشارت های الهی را دید و خداوند به وعده اش عمل کرده است! در همین ارتباط شوقی افندی می گوید: عبدالبهاء نوشته است که فلسطین باید وطن قوم یهود باشد و همسرش«روحیه»، می گوید: رشد بهائیت امکان پذیر نیست مگر اینکه با اسرائیل ارتباط داشته باشد!!(1)
جولد تسیهر مستشرق یهودی هم می نویسد: به یهودیان چنین وانمود می شود که هر آیه و نشانه ای که در عهد قدیم وجود دارد خداوند آن را به بهاء الله ظاهر کرده است. و عباس افندی هم بعد از مرگ پدرش، از تورات و انجیل برای آمدن خودشان بهره ها جست و آنچه را در سفر اشعیا وعده داده می شود (که مراد آمدن حضرت عیسی است( به بهاء الله تفسیر کرد و نویسنده دیگری به نام محمد افندی می نویسد: حضرت عبدالبها برای وحدت دین آسیا بین مسلمانان، مسیحیان و یهود آمده است تا همه را بر اصول حضرت موسی جمع کند.(2)
وقتی هم تمام دولت های اسلامی با رژیم اسرائیل مخالفت کردند، شوقی افندی علاوه بر نوشته هایش که حاکی از موافقت او با تاسیس دولت اسرائیل بود، با رئیس جمهور اسرائیل ملاقات کرد و مراتب وفاداری خویش را اعلام کرد و در پیامی به بهائیان به مناسبت عید نوروز اعلام نمود؛ مصداق وعده الهی به فرزندان ابراهیم خلیل و موسی کلیم، دولت اسرائیل در ارض اقدس مستقر شده است!! ادامه مطلب...



::: چهارشنبه 87/9/20 ::: ساعت 11:42 صبح ::: ردپای دوستان: ردپا

اعتقاد به امام دوازدهم از اصول عقاید شیعیان است و تمام شیعیان دربارة وجود شریف ایشان با استناد به احادیث و تاریخ و برهانهای عقلی باور و یقین دارند. فرقة ضالة بهائیت منشعب از بابیت است و بابیت فرزند یکی از جریانات فکری شیعه بنام شیخیه می باشد. در مسلک شیخیه اصلی وجود دارد، مبنی بر اینکه بایستی در هر عصری یک شیعه کامل که از آن به عنوان رکن رابع یاد می شود وجود داشته باشد که رابطة فیض بین امام و امت باشد. سید علی محمد باب که جوانی جاه طلب بوده، مدتی در شهر مقدس کربلا در مکتب سید کاظم رشتی رئیس و اعلم علمای مسلک شیخیه تحصیل نموده و بعد از مرگ استاد ادعای رکنیت و ذکریت و مقام موهوم باب امام زمان (عج)نمود. وی در یکی از کتاب هایش می نویسد:
«فرض است بر مقام رحمت خداوند عالم که از جانب حجت خود عبدی را با حجت وافیه منتخب و اظهار فرماید تا آنکه سبیل اختلافات را به نقطة وحدت برساند.»(1)وی با این جملات ضرورت وجودی باب امام زمان را متذکر شده و در چند صفحة بعد می نویسد: «امر که به اینجا ختم شد از سبیل فضل امام غائب(عج) عبدی از عبید خود را از بحبوحة اعجام و اشراف منتخب از برای حفظ دین فرموده و علم توحید و حکمت حقه که اعظم خیرات است به او عطا فرموده... »(2)و در همان کتاب صریحا از امام زمان نام می برد: ... الحسن بن علی و الحسین... و الحسن بن علی و الحجة القائم محمد بن الحسن صاحب الزمان...(3)
سید باب در این مرحله هنوز در لباس اسلام بوده و پیرو آئین تشیع. پس امام زمان او همان امام زمان شیعیان است مانند هر شیعه معتقد به مقام ائمه، بوده است خود را کوچکتر از مقام ولایت و امامت دانسته و می گوید: بحق خداوندی که آل الله را بولایت مطلقه ظاهر فرموده، که وجود من و صفات من و کلماتیکه از لسان و قلم من جاری شده و باذن الله خواهد شد معادل یک حرف از ادعیه اهل عصمت(ع) نخواهد شد. لاجل آنکه ایشان در موارد مشیت الله سکنی دارند و ماسوای ایشان در اثر فعل ایشان مذکورند.(4)
اما طی چهار سال رفته رفته لحن سید محمد علی شیرازی تغییر می کند و خود را امام غایب و همان مهدی موعود (عج)می داند. سید باب در نوشته های آخر خود و میرزا حسینعلی نوری در نوشته های اول خود روایات مربوط به مهدی (عج)را با تفسیرها و تاویلات مضحک به خودشان تطبیق می کردند. این بحث تا سالهای آخر عمر میرزا حسینعلی بهاء الله وجود داشته است، اما وقتی ادعای نبوت و الوهیت و خدایی کرد. این عقیده سد راه او قرار گرفته بود، فلذا آنرا منکر شد و این اعتقاد را از مجعولات شیعه عنوان کرد.
عبدالبهاء پسر حسینعلی نوری در مورد امام زمان می گوید:
این قصور از اصل در عالم جسم وجود نداشته است بلکه حضرت امام ثانی عشر در ضمیر غیب بود اما در عالم جسد تحققی نداشت بلکه بعضی از اکابر شیعیان در آن زمان محض محافظة ضعفای ناس چنین مصلحت دانستند که آن شخص موجود در چیز غیب را چنان ذکر نمایند که تصور شود در ضمیر جسم است.(5)
میرزا بها آنقدر نادان است و یا مردم را نادان فرض کرده که در یک کتاب در مورد امام زمان می نویسد: جمیع فرق اثنی عشر نفس موهوم را که اصلا وجود نبوده مع عیال و اطفال موهومه در مدائن موهومه محل معین نمودن و ساجد او بودند.(6)و در صفحات دیگر ضمن تقبیح مذهب شیعه که آنرا حزب می خواند در داشتن عقیده به موجودیت امام زمان می گوید: به تواتر روایاتی نقل نمودند که هر نفسی قائل شود با اینکه موعود متولد می شود کافر است و از دین خارج. این روایات باعث شد که جمعی را من غیر مقصر و جرم شهید نمودند، تا آنکه نقطة اولی روح ماسویه فداه از فارس از صلب شخصی معلوم متولد شدند و دعوی قائمی نمودند.(7)
باید از جناب بها و پسرش عباس عبدالبها پرسید:
اگر امام زمان موهوم بوده و یا در ضمیر غیب و در عالم جسم و جسد وجود نداشته است. چرا سید باب و میرزا حسینعلی بهاء اسم و رسم آن را در کتاب های خود ذکر می کنند و ادعای مهدویت می نمایند و در آغاز کار خود را مهدی معرفی کرد. بنابراین باید گفت بنیان گذاران بابیت و بهائیت با استفاده از زمینه و بستر موجود در میان مسلمانان و اعتقادی که آنان به امام زمان داشتند خود را مهدی نامیدند و بعد که مدعی نبوت و خدایی شدند منکر مهدویت شدند، پس امام زمان آنان هیچ ربطی به امام زمان ما شیعیان ندارد.ادامه مطلب...



::: سه شنبه 87/9/12 ::: ساعت 3:7 عصر ::: ردپای دوستان: ردپا